شالوده شکنی وپوشش
ماجرای پوششِ زن ها در ایران فکر می کنم از مقوله هایی است که یکی از جنبه هایِ شالوده شکنی را شاید بشود بر اساس آن تشریح کرد.
در سطح شهر که راه می روم بسیاری از دخترها و زن هایی را که می بینم( مهم هم نیست اسم اش را بگذارند چشم چرانی یا هر مزخرفِ دیگر، چرا که به نظرِ من چشم بستن به این واقعیت ها مساوی است با کوری) حجاب شان به گونه ای است که بدونِ تردید می توان یکی از جلوه ها و نمودهایِ شالوده شکنی را _ حدّاقل بر پایه ی یک قرائتِ خاص از این مقوله _ در آن دید.
آن نوع حجابی که اسلامگرایانِ بنیادگرا به آن معتقدند و به دنبالِ آن هستند، حجابی است که سرا پایِ زن را پوشیده می خواهد. حجابی که نمی پسندد و نمی پذیرد و بلکه گناهی نابخشودنی می داند که زن ( یا بهتر است بگوییم از دخترِ هفت-هشت ساله به بالا) تحتِ هر شرایطی پوشش اش پیشِ نامحرم( که این نامحرم ها برای هر کس تقریباً همه ی مردمِ دنیا را شامل می شوند به غیر از ده-بیست نفر ) کنار برود؛ آنهم چنان پوششِ سخت و محکمی که گفتیم و می دانید.
از سوی دیگر حجاب در اکثر کشورهای جهان آزاد است و محدودیّتِ خاصی برایِ زن ها در کار نیست که چگونه بپوشند و چگونه نپوشند.
حال با توجه به دو گزاره ی فوق:
وقتی حجابِ زنانِ امروزِ ایران را نگاه می کنم، میفهمم و به خوبیِ خوب درک می کنم که این نوع حجاب هیچ ارتباطی به دو گونه ایدئولوژیِ حجابیِ فوق ندارد. زنان و دخترانِ امروزِ ایران ( البته نه همه شان) حجاب شان نیمه است. نیمی پوشیده و همخوان با حکمِ اسلامی-حکوتیِ حاکمانِ فعلیِ ایران، و نیمی رها و گشوده و موافق با نگاه و رویکردِ اکثریّتِ مردمِ اغلبِ کشورهایِ جهان.
حجابی از این نوع حجابی میانه رو و متوسط احوال نیست، بلکه اساساً خوانشِ جدید و قرائتِ دیگرکونی از حجاب است که تقریباً در هیچ جایِ دیگرِ دنیا و در هیچ دوره ای سابقه نداشته و چه بسا که در آینده هم دیگر تکرار نشود (البته مسئله ی مُد بحثِ دیگری است). به هر رو چنین حجابی:
نه حجاب است، و نه حجاب نیست؛ و در واقع هم حجاب است و هم نیست.
هم باعثِ پوشیده ( وچه بسا منزوی) شدنِ زنان می شود و هم آنها را نمی پوشاند و بیشتر در معرض می گذارد؛ چرا که این نوع پوشش، طبیعی و عادی نیست و به همین دلیل چون از معیارهایِ خاصی برخوردار است و از محدودیّت هایِ ویژه ای هم رنج می برد، خود به خود جلوه و بروزش به آن سمت و سو سوق می یابد که بیشترین گشودگی و رهایی را در عینِ پوشش داشته باشد.
این حجاب شالوده شکن است زیرا بنیان های پیشین از حجاب را زیر و رو می کند و در عینِ حال بر پایه ی همان ها بنیانی دیگر می نهد. در واقع یک بار ویران می کند و بارِ دیگر می سازد(: واسازی). یک بار آن حجاب را تأیید می کند و باز در همان لحظه حضورش نشانگرِ نفیِ آن است.
در نهایت حجابی از این نوع هم حجابی اسلامی است و هم غیرِ اسلامی( البته در معناهایِ رسمی و متداولِ این واژه ها). یعنی هم این است هم آن و در همان دم، نه این است نه آن.
یادم است یک بار دوستِ عزیزِ فمنیستِ دو آتشه ام، هومن، درباره ی سبیل یکی-دو میلیمتری اش چیزی شبیه به این حرف ها را می گفت: سبیلی که شالوده شکنیِ سبیل است؛ نه سبیل است و نه نیست. و هم سبیل است و هم نیست. و صد البته این معنا از سبیل( و حجاب) در جا و زمانی مثلِ ایرانِ امروز است که تحقق می یابد و در نتیجه فهمیده می شود.
در سطح شهر که راه می روم بسیاری از دخترها و زن هایی را که می بینم( مهم هم نیست اسم اش را بگذارند چشم چرانی یا هر مزخرفِ دیگر، چرا که به نظرِ من چشم بستن به این واقعیت ها مساوی است با کوری) حجاب شان به گونه ای است که بدونِ تردید می توان یکی از جلوه ها و نمودهایِ شالوده شکنی را _ حدّاقل بر پایه ی یک قرائتِ خاص از این مقوله _ در آن دید.
آن نوع حجابی که اسلامگرایانِ بنیادگرا به آن معتقدند و به دنبالِ آن هستند، حجابی است که سرا پایِ زن را پوشیده می خواهد. حجابی که نمی پسندد و نمی پذیرد و بلکه گناهی نابخشودنی می داند که زن ( یا بهتر است بگوییم از دخترِ هفت-هشت ساله به بالا) تحتِ هر شرایطی پوشش اش پیشِ نامحرم( که این نامحرم ها برای هر کس تقریباً همه ی مردمِ دنیا را شامل می شوند به غیر از ده-بیست نفر ) کنار برود؛ آنهم چنان پوششِ سخت و محکمی که گفتیم و می دانید.
از سوی دیگر حجاب در اکثر کشورهای جهان آزاد است و محدودیّتِ خاصی برایِ زن ها در کار نیست که چگونه بپوشند و چگونه نپوشند.
حال با توجه به دو گزاره ی فوق:
وقتی حجابِ زنانِ امروزِ ایران را نگاه می کنم، میفهمم و به خوبیِ خوب درک می کنم که این نوع حجاب هیچ ارتباطی به دو گونه ایدئولوژیِ حجابیِ فوق ندارد. زنان و دخترانِ امروزِ ایران ( البته نه همه شان) حجاب شان نیمه است. نیمی پوشیده و همخوان با حکمِ اسلامی-حکوتیِ حاکمانِ فعلیِ ایران، و نیمی رها و گشوده و موافق با نگاه و رویکردِ اکثریّتِ مردمِ اغلبِ کشورهایِ جهان.
حجابی از این نوع حجابی میانه رو و متوسط احوال نیست، بلکه اساساً خوانشِ جدید و قرائتِ دیگرکونی از حجاب است که تقریباً در هیچ جایِ دیگرِ دنیا و در هیچ دوره ای سابقه نداشته و چه بسا که در آینده هم دیگر تکرار نشود (البته مسئله ی مُد بحثِ دیگری است). به هر رو چنین حجابی:
نه حجاب است، و نه حجاب نیست؛ و در واقع هم حجاب است و هم نیست.
هم باعثِ پوشیده ( وچه بسا منزوی) شدنِ زنان می شود و هم آنها را نمی پوشاند و بیشتر در معرض می گذارد؛ چرا که این نوع پوشش، طبیعی و عادی نیست و به همین دلیل چون از معیارهایِ خاصی برخوردار است و از محدودیّت هایِ ویژه ای هم رنج می برد، خود به خود جلوه و بروزش به آن سمت و سو سوق می یابد که بیشترین گشودگی و رهایی را در عینِ پوشش داشته باشد.
این حجاب شالوده شکن است زیرا بنیان های پیشین از حجاب را زیر و رو می کند و در عینِ حال بر پایه ی همان ها بنیانی دیگر می نهد. در واقع یک بار ویران می کند و بارِ دیگر می سازد(: واسازی). یک بار آن حجاب را تأیید می کند و باز در همان لحظه حضورش نشانگرِ نفیِ آن است.
در نهایت حجابی از این نوع هم حجابی اسلامی است و هم غیرِ اسلامی( البته در معناهایِ رسمی و متداولِ این واژه ها). یعنی هم این است هم آن و در همان دم، نه این است نه آن.
یادم است یک بار دوستِ عزیزِ فمنیستِ دو آتشه ام، هومن، درباره ی سبیل یکی-دو میلیمتری اش چیزی شبیه به این حرف ها را می گفت: سبیلی که شالوده شکنیِ سبیل است؛ نه سبیل است و نه نیست. و هم سبیل است و هم نیست. و صد البته این معنا از سبیل( و حجاب) در جا و زمانی مثلِ ایرانِ امروز است که تحقق می یابد و در نتیجه فهمیده می شود.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی