سخن

یادداشت‌های ادبی ـ انتقادی محمد میرزاخانی

نام:
مکان: نا کجا, بی کجا, Iran

پنجشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۳

از فرانکولا تا فرانکولا گری 3

فرانکولا موجودی است شالوده شکن . مدیر سیرک به فرانکولا( در مقایسه با فرانکنشتاین و دراکولا ) , وقتی که فرانکولا و نام و آوازه اش به سراشیب تند سقوط افتاده ,می گوید: " اما تو یک حقیقت عالی بودی. تو می خواستی که نه این باشی نه آن, یا هم این باشی هم آن. هم ویران کنی و هم بسازی. مثل هیولای فرانکنشتاین ویران گر باشی و مثل دراکولای استوکر سازنده؛ تو "ویران ساز" بودی؛ ویران میکردی اما نمی کشتی, می ساختی اما زنده نمی گذاشتی. قربانیان تو "ویران ساخته" می شدند. تو آمده بودی که "ویران سازی" کنی. و این ایده ی جالبی است؛ ویران سازی را می گویم _این روزها به آن "شالوده شکنی" هم می گویند اما به نظرم "ویران سازی" تعبیر بهتری است.پس تو موجودی بودی هم مرکب و هم متناقض, و شیوه ی کار ات هم همین طور: تو باید هم روح ات را به قربانی ات منتقل می کردی و هم روح قربانی ات را تسخیر می کردی..." (ص137-138).
:اما چند نکته ی متفرقه
یک) تیراژ کتاب را که نگاه می کنم وعدد 1100 را که می بینم به نوعی به مرگ کتاب خوانی آگاه می شوم. آن هم کتابی که توسط ناشر معتبری چون نشرمرکز منتشر می شود. واین البته ربط چندانی به نام و اعتبار پیام ندارد؛ چرا که تمام کتاب هایی که این یک-دو ساله خریده ام, و بعضی کتاب ها را که نخریده ام ولی دیده ام, و یا از ناشران نامداری چون نیلوفر پرسیده ام, فهمیده ام که تیراژ رمان چیزی است در همین حدود : از 1100 تا 2200
دو) نثر فرانکولا مثل خیلی دیگر از آثار پست مدرن, نکته ی شاخصی ندارد؛ حداکثر نثری است عادی و گزارشی.
سه) در کتاب چند مورد ( البته خیلی کمتر از بسامد بسیاری از کتاب های ایرانی) غلط تایپی و نگارشی وجود دارد: مثلاً: 1. سسفید به جای سفید در صفحه ی 28 ؛ 2.تاریخ گذاری ی ظاهراً اشتباه در پایین صفحه ی 34 و آغاز صفخه ی35 ؛ 3. یک پرانتز کم یا اضافی در پایین صفحه ی 36 ؛ 4. پدرو مادرهای به جای پدر و مادرها در صفحه ی 60؛ 5. تصفیه (ظاهراً) به جای تسویه در صفحه ی 70 ؛ 6. جا افتادن واژه ی "را" در جمله ی:دلیلی ندیدم که ذهن تو مشوّش کنم. در صفحه ی 122 ؛ 7.یک " که " اضافی در جمله ی : حال و روز خوشی که دارم که هیچ ؛ 8. باشد به جای باشید, در صفحه ی 138 در جمله ی " شما که نباید نگران باشد"؛
چهار) جناب فرانکولا کتابی هم می نویسد با نام " سلیمان و سالومه" که در روزگار افولش به دنبال انتشار آن می رود تا باز شکوه گذشته را به دست آورد: شکوهی که روزگاری همه ی جوانان را به خود جلب کرد, مذهب تازه ای به راه انداخت, و هزاران کار بزرگ دیگر را دامن زد.
پنج) فرانکولا را متنی بینامتن باید دانست: متنی که می توانی در آن با بتهوون و باخ و موتزارت همراه شوی, به نظاره ی فیلم گزارش اقلیت بنشینی, بوف کور را بخوانی وبا لکاته و اثیری روبه رو شوی. و بالاخره صدها چیز دیگر ببینی که با دقت نسبتاً خوبی به هم چفت و بست شده اند.

1 نظر:

Blogger پيام يزدانجو گفت...

دوست عزیز، خوشحال ام که می نویسید. توجه تیزبینانه تان مایه ی مسرت من شد. پاینده باشید

پنجشنبه بهمن ۲۲, ۰۵:۵۰:۰۰ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی