ماهان, زایمان, و عمو شدن من
ماهان نازنين تقريباَ دو هفته اش شده است. يعني دو هفته است سعيد و گلی عزيز صاحب يك پسر نازنين شده اند و به تبع من هم عمو شده ام. البته عمو شدنم خيلي اهميتي برام نداره فقط اين كه ماهان ناز به جمع خانواده مان پيوسته خيلي خوشحالم كرده.
وقتي ماهان به دنیا آمده بود,مامان برای بچه ها چند تا از اعتقادات قدیمی ها درباره ی زایمان را گفته بود و بچه ها حسابی خندیده بودند. مامان گفته بود توی دهات رسم بوده بچه که به دنیا می آمده تا سه روز شیر مادرش را بهش نمی داده اند و به اصطلاح بچه روزه بوده, آن هم فقط نسبت به شیر مادر. و در عوض می توانسته اند به او آب قند واین جور چیزها بدهند.در ضمن در این سه روز شیر مادر را چند بار می دوشیده اند, آنرا روی نان می ریخته اند و جلوی سگ و گربه و...می انداخته اند.
یاد طهران قدیم جعفر شهری افتادم.آنجا هم به بعضی از این گونه رفتارها و اعتقادات اشاره شده.
در آنجا استاد شهری نوشته:" تازه پس از شش شب پستان به دهان کودک می گذاشته اند؛ آنهم پس از مهمانی ای که در همین شب برگزار میشده. " پستان را شب شش, بعد از شام مهمانها که شکم هایشان سیر باشد, تا بچه چشم و دل سير بشود به دهانش بگذارند . اولين آب و قنداق را بزرگ زاده و آدم چشم و دل سير به گلويش بريرد....زایو پستانش نشان کسی ندهد که شیرش چشم می خورد. پستان در تاریکی و آفتاب ندوشد که شیرش خشک می شود. در هوای گرم اول پستان را با آب سرد خنک کند سپس به طفل بدهد که در غیر این صورت قی و اسهال می شود." و...و... . نکته ی جالب دیگر این است که در این روزگار اغلب زنان به شیوه ی سزارین زایمان می کنند, و درد بسیار کمی می کشند و صدمات جسمی ی چندانی هم نمی بینند.اما وقتی شرح زایمان های قدیمی ها را در همین طهران قدیم می خواندم (و البته پیش از این بارها در داستان ها و رمان ها خوانده بودم )یک جوری شدم. انگار خودم را بر سر خشت نشانده اند و دارم زور می زنم؛ آنهم از نوع مرگ آورش. استاد شهری می نویسد(و چقدر شبیه توصیف های داستانی شده است) که : .... پس اطاق خلوتی را مثل زاویه یا محلی در عقب خانه برای زایو که صدای فریادش به گوش بیگانه نرسد, یا حمام سر خانه را اگر در اختیار داشتند اختیار کرده, مجموعه ی بزرگی را خاک رس ریخته کهنه ای رویش گسترده, سه خشت خام در سمتی و سه خشت طرف دیگرش گذارده, زایو را در وقتی که درد, چهار بندش را گرفته عرق از سر و رویش سرازیر می گردید و نشانه ی زاییدنش ظاهر شده بود بالای خشت ها نشانده, یک نفر به نام پیش بین جلوش نشسته حایلش می گردید و ماما که قبلاً بچه را در شکم زایو با روغن مالی وچرخاندن جابه جا کرده آماده ساخته, سرش را رو به پایین معلوم کرده بود, در پشتش قرار گرفته, انتظار ورود نوزاد را می کشید. در این زمان درد هر دم فزونی گرفته پیش بین در زیر چنگ و دندان زایو درمانده شده بود, مرتب به زایو دستور فشار آوردن به خود و صدا کردن امام م پیغمبر و پنج تن و فاطمه زهرا تا..... ." وبعد اینکه اگر به هر دلیلی بچه بیرون نمی آمد, راهکار دیگری داشت که اندکی وهمناک و ترس انگیز است:"... اگر باز کاری از پیش نرفته بچه نمی آمد کوزه قلیانی به دست زایو می داد که در آن دمیده به خود فشار آورَد و اگر نبود دستور می داد دهان و بینی را گرفته نفس را در درون حبس بکند. آهنربایی که ابزار کارش بود به دست چپش میداد, و اطرافیان در این هنگام برابر زایو ایستاده, هر یک به طوری به حالش دلسوزی کرده چیزهایی از دعا و ثنا و التماس درخواست به ایمه یادش می دادند .... که باز اگر بچه نیامده بود یکنفر را بالای بام برای اذان گفتن می فرستادند و در این وقت بود که اگر اثری از آمدن بچه ظاهر نمی گردید, قابله متوسل به خدا وپیغمبر و دوازده امام و چهارده معصوم و این و آن شده صدا به استغاثه بلند می نمود و همین الله لبیک گفتن های ماما هم بود که اطرافیان را به وحشت انداخته دشواری کار را معلوم می نمود... یکی حسن و حسین می گفت. یکی یا علی یا علی می نمود. یکی صدا به " یا کننده ی در خیبر " بلند می کرد.یکی ذکر
نادِعلی "می گرفت .یکی مشغول خواندن " دعای فرج " گردیده, یکی قرآن دست گرفته شروع به خواندن سوره ی انافتحنا می نمود... تا نعره های زایو وحشت آور گردیده, فریاهایش به صورت نعره ی گاو درآمده, از زور درد,نفس در سینه اش پیچیده که در این لحظات بچه آمده, یا طاقتش یاری نکرده" سر زا "رفته اطاق را غرق شیون و شین بکند."( طهران قدیم,ج سوم ص156)
وقتي ماهان به دنیا آمده بود,مامان برای بچه ها چند تا از اعتقادات قدیمی ها درباره ی زایمان را گفته بود و بچه ها حسابی خندیده بودند. مامان گفته بود توی دهات رسم بوده بچه که به دنیا می آمده تا سه روز شیر مادرش را بهش نمی داده اند و به اصطلاح بچه روزه بوده, آن هم فقط نسبت به شیر مادر. و در عوض می توانسته اند به او آب قند واین جور چیزها بدهند.در ضمن در این سه روز شیر مادر را چند بار می دوشیده اند, آنرا روی نان می ریخته اند و جلوی سگ و گربه و...می انداخته اند.
یاد طهران قدیم جعفر شهری افتادم.آنجا هم به بعضی از این گونه رفتارها و اعتقادات اشاره شده.
در آنجا استاد شهری نوشته:" تازه پس از شش شب پستان به دهان کودک می گذاشته اند؛ آنهم پس از مهمانی ای که در همین شب برگزار میشده. " پستان را شب شش, بعد از شام مهمانها که شکم هایشان سیر باشد, تا بچه چشم و دل سير بشود به دهانش بگذارند . اولين آب و قنداق را بزرگ زاده و آدم چشم و دل سير به گلويش بريرد....زایو پستانش نشان کسی ندهد که شیرش چشم می خورد. پستان در تاریکی و آفتاب ندوشد که شیرش خشک می شود. در هوای گرم اول پستان را با آب سرد خنک کند سپس به طفل بدهد که در غیر این صورت قی و اسهال می شود." و...و... . نکته ی جالب دیگر این است که در این روزگار اغلب زنان به شیوه ی سزارین زایمان می کنند, و درد بسیار کمی می کشند و صدمات جسمی ی چندانی هم نمی بینند.اما وقتی شرح زایمان های قدیمی ها را در همین طهران قدیم می خواندم (و البته پیش از این بارها در داستان ها و رمان ها خوانده بودم )یک جوری شدم. انگار خودم را بر سر خشت نشانده اند و دارم زور می زنم؛ آنهم از نوع مرگ آورش. استاد شهری می نویسد(و چقدر شبیه توصیف های داستانی شده است) که : .... پس اطاق خلوتی را مثل زاویه یا محلی در عقب خانه برای زایو که صدای فریادش به گوش بیگانه نرسد, یا حمام سر خانه را اگر در اختیار داشتند اختیار کرده, مجموعه ی بزرگی را خاک رس ریخته کهنه ای رویش گسترده, سه خشت خام در سمتی و سه خشت طرف دیگرش گذارده, زایو را در وقتی که درد, چهار بندش را گرفته عرق از سر و رویش سرازیر می گردید و نشانه ی زاییدنش ظاهر شده بود بالای خشت ها نشانده, یک نفر به نام پیش بین جلوش نشسته حایلش می گردید و ماما که قبلاً بچه را در شکم زایو با روغن مالی وچرخاندن جابه جا کرده آماده ساخته, سرش را رو به پایین معلوم کرده بود, در پشتش قرار گرفته, انتظار ورود نوزاد را می کشید. در این زمان درد هر دم فزونی گرفته پیش بین در زیر چنگ و دندان زایو درمانده شده بود, مرتب به زایو دستور فشار آوردن به خود و صدا کردن امام م پیغمبر و پنج تن و فاطمه زهرا تا..... ." وبعد اینکه اگر به هر دلیلی بچه بیرون نمی آمد, راهکار دیگری داشت که اندکی وهمناک و ترس انگیز است:"... اگر باز کاری از پیش نرفته بچه نمی آمد کوزه قلیانی به دست زایو می داد که در آن دمیده به خود فشار آورَد و اگر نبود دستور می داد دهان و بینی را گرفته نفس را در درون حبس بکند. آهنربایی که ابزار کارش بود به دست چپش میداد, و اطرافیان در این هنگام برابر زایو ایستاده, هر یک به طوری به حالش دلسوزی کرده چیزهایی از دعا و ثنا و التماس درخواست به ایمه یادش می دادند .... که باز اگر بچه نیامده بود یکنفر را بالای بام برای اذان گفتن می فرستادند و در این وقت بود که اگر اثری از آمدن بچه ظاهر نمی گردید, قابله متوسل به خدا وپیغمبر و دوازده امام و چهارده معصوم و این و آن شده صدا به استغاثه بلند می نمود و همین الله لبیک گفتن های ماما هم بود که اطرافیان را به وحشت انداخته دشواری کار را معلوم می نمود... یکی حسن و حسین می گفت. یکی یا علی یا علی می نمود. یکی صدا به " یا کننده ی در خیبر " بلند می کرد.یکی ذکر
نادِعلی "می گرفت .یکی مشغول خواندن " دعای فرج " گردیده, یکی قرآن دست گرفته شروع به خواندن سوره ی انافتحنا می نمود... تا نعره های زایو وحشت آور گردیده, فریاهایش به صورت نعره ی گاو درآمده, از زور درد,نفس در سینه اش پیچیده که در این لحظات بچه آمده, یا طاقتش یاری نکرده" سر زا "رفته اطاق را غرق شیون و شین بکند."( طهران قدیم,ج سوم ص156)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی