سخن

یادداشت‌های ادبی ـ انتقادی محمد میرزاخانی

نام:
مکان: نا کجا, بی کجا, Iran

یکشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۳

جنون نوشتن 3

دوراس داستان " مرگ خلبان جوان انگلیسی " را شبیه یک فیلم نامه, یا یک گزارش, یا ....و به هر صورت, به شیوه ای دیگرگون
آغاز می کند
سرآغاز: شروع ماجرا
ماجرایی که در اینجا و آن هم برای اولین بار نقل می کنم, ماجرای این کتاب است
و این, به گمانم خط سیر نوشته است. همین طور است, نوشته ای مثلاً خطاب به تو, نوشته ای که هنوز چیزی از آن نمی دانم
به تو, خواننده
و بعد باقی ماجراست که پیشتر گفته بودم . دوراس می بینیم تاکید می کند به اینکه نمی داند چه قرار است بنویسد. واین یک اصل کم و بیش پذیرفته ای است در میان اهل قلم که نوشتن را باید شروع کرد, همین. اگر از پیش بدانی که چه و چگونه قرار است بنویسی , اساساً به علافی اش نمی ارزد و چنان نوشته ای نانوشته بماند سنگین تر است. نوشته در جریان است که ساخته می شود, پیش می رود, تو می سازی اش, خودش خودش را می سازد و... . و اینگونه است که دوراس در عین اذعان به ندانستن , به اینجا میرسد که
فروریزی بی سر و صدای جهان انگار از آن روز شروع شده: روز واقعه ی مرگ آرام و جانگداز جوانک بیست ساله ی انگلیسی در آسمان جنگل ُنرماندی همچون بنای یادبود در سواحل آتلانتیک, همچون افتخار
دوراس بعد به این فکر هم می رسد که میشود این واقعه را به فیلم هم تبدیل کرد. همچنین از دل نوشته نقب می زند به خود ماجرای جنگ. وباز از آن می گریزد و می رسد به خودِ نوشته به داتِ آن می پردازد. و باز می گوید
در این خصوص چیزی نمی توان نوشت, یا دست کم همه چیز را نمی توان نوشت. از همه چیز نوشتن, همه چیز و همزمان, یعنی ننوشتن. یعنی هیچ
----------------------------
پی نوشت
نقل قول ها همه از کتاب زیر است:
نوشتن, همین وتمام, آبان, سابانا, داوید .مارگریت دوراس؛ ترجمه قاسم روبین.تهران : نیلوفر,1381

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی