سخن

یادداشت‌های ادبی ـ انتقادی محمد میرزاخانی

نام:
مکان: نا کجا, بی کجا, Iran

یکشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۳

جنون نوشتن 2

دوراس درباره خلبان جوان انگلیسی می نویسد
جوانک انگلیسی بوده "
بیست ساله
اسمش روی سنگ کنده شده بود
اوایل به عنوان خلبان جوان انگلیسی از او نام می برده اند
یتیم بوده , و محصل کالجی در حومه ی شمالی لندن. او هم مثل بسیاری از جوانان انگلیسی به صف جنگ پیوسته بوده
ماجرا مربوط می شود به آخرین روزهای جنگ جهانی, شاید هم آخرین روز, هیچ بعید نیست. به عراده ی توپ آلمانیها شلیک کرده بوده , محض تفنن. آلمانیها هم وقتی دیده اند که توپشان شلیک شده جواب داده اند, به طرف جوان شلیک کرده اند.
بیست سالش بوده " ( نوشتن , ص46)
و داستان, دیگر دور روی همین تکه است. تکه ای که خود اغلب برپایه ی " میگویند "ها بنا شده. همین ماجرا دوراس را به یاد عزیزترین عضو خانواده اش می اندازد : به یاد برادرش .برادری که مثل خود او یکسر با رنج رشد کرده ولی درنهایت نتوانسته از این مرداب زندگی دست و پا بیرون بکشد.
برادر کوچکم در دوره ی جنگ ژاپن از دنیا رفت. بی کفن و دفن از دنیا رفت, رهاشده در گور-گودال دستجمعی , روی اجساد قبلی.موضوع چنان فجیع و هولناک است که تصوزش هم دور از تحمل آدمی است, ابعادش را هم , تا وقتی نزیسته باشیمش , نمی توان حدس زد. این را نمی شود درآمیختن اجساد دانست, به هیچ وجه؛ گم وگور شدن جسدی است در میان انبوهی اجساد دیگر. جسد اوست این, جسد خودش رها شده در گور-گودال مردگان, بی کلام بی سخن, مگر همان کلام آمرزش برای تمام مردگان(نوشتن, ص 48). و باز دوراس می چرخد و می گردد واز هر آنچه در این چرخش و گردش نوشتن به چشم می آورد می نویسدومی نویسد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی