سخن

یادداشت‌های ادبی ـ انتقادی محمد میرزاخانی

نام:
مکان: نا کجا, بی کجا, Iran

یکشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۳

برف تهران و پرزنت شدن ما

هواي تهران برفي است. برفي كه سالها بود در تهران از آن خبري نبود- به قول كبري از سال76 به بعد برف خاصی ندیده ایم .به هر صورت از دیدن برف خیلی خوشحال می شوم. دیشب هم که ساعت یک بعد از نیمه شب با کبری توی خیابان بودیم و به ریزش آرام دانه های فوق العاده ریز برف نگاه می کردیم کیفی می کردیم که نگو.
دیشب باز برای هزارمین بار پرزنت شدم. آنهم توی خانه ی مرتضی ومریم عزیز.البته کاملاً اتفاقی بود ولی نمی دانم چرا مرتضی از قبل به ما نگفته بود تا تکلیف ما روشن شود. خود مرتضی خوب می دانست که ما خودمان یک وقت مردم را برای تجارت شبکه ای پرزنت می کردیم . حال اینکه بیاید و دوباره با حوصله سیر تا پیاز ماجرا را برای ما بگوید, خیلی خنده دار است. جالب اینجا بود که من و کبری خیلی اطلاعاتمان از آنها که مثلا پرزنت مان میکردند بیشتر بود.حتی چیزهای جدیدی هم به شان گفتیم که نمی دانستند. و جالب اینجا بود که هرطور بود تا ته ماجرا گفتند و چیز ناگفته ای باقی نگذاشتند.البته آنها برای گُلد کوإست تبلیغ می گردند. البته دیشب من مدام حواسم پیش مریم نازنین بود که شدیداً گرفته و بی حوصله بود.مریم نازنین این چند ماه سختی و بیماری بیرون از تحمل و طاقتی را از سر گذراند, خودش خیلی قدرت و مقاومت نشان داد و تا حد ممکن روحیه اش را حفظ کرده بود؛ مرتضی هم خیلی خیلی تلاش و دوندگی کرد؛ و از اینها گدشته دکتر مریم هم زحمت زیادی کشیده بود.به هر صورت با وجود همه ی سختی ها_ که پای جان در میان بود مرتضی و مریم محکم ایستادند؛ و این روحیه را من امروز در کمتر جایی سراغ دارم.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی