از اثر به متن و ترجمه 2
یازده)
1. هیت: … the text is held in language, only exists in the movement of a discourse(or rather, it is Text for the very reason that it know itself as text
2. فرهادپور: متن مستقر در زبان است: متن فقط در مقام گفتار وجود دارد و بس.
3. یزدانجو: متن در زبان است، و تنها در جریان یک گفتمان موجودیت می یابد(یا این که، متن از آن رو متن است که خود را متن می شناسد)؛
4. روحی: متن تنها در زبان یافت می شود، متن تنها هنگامی که درگیر باشد وجود دارد( و یا اینکه متن، متن است چون خود را چنین می پندارد).
* می بینیم در ترجمه ی 2 عبارتِ داخلِ پرانتز حذف شده است؛ ترجمه ی 4 هم به جایِ discourse/گفتار/گفتمان، گذاشته: "درگیر" بودن.
دوازده)
1. هیت: if the text poses problems of classification….
2. فرهادپور: اگر متن مسائل مربوط به طبقه بندی را دامن می زند....
3. یزدانجو: {شبیه 2}
4. روحی: اگر در طبقه بندی این متن دچار مشکل می شویم....
* می بینیم ترجمه ی 4 ظاهراً جمله را به گونه ای دیگر( و چه بسا نادرست) فهمیده که ظاهراً مشکل از واژه ی problems ناشی گردیده است.
سیزده)
1. هیت: Nor is this a rhetorical idea, resorted to for some “heroic” effect: the Text tries to place itself very exactly behind the limit of the doxa
2. فرهادپور: متن می کوشد تا خود را دقیقاً در آن سوی مرز دوکسا مستقر سازد.
3. یزدانجو: این یک ایده ی سخنورانه نبوده و کارکرد "قهرمان پرورانه"یی هم ندارد: متن می کوشد تا خود را در آن سوی سرحد همسازه(doxa) مستقر سازد.
4. {شبیه 3، اما به جایِ doxa گذاشته:"عقاید" .}
* می بینیم ترجمه ی 2 یک جمله را به کل حذف کرده؛ درضمن برایِ واژه ی doxa خودش را گذاشته ولی در حاشیه درباره اش توضیح داده است.
چهارده)
1. هیت:The work itself functions as a general sign and it is normal: that it should represent an institutional category of the civilization of the sign
2. فرهادپور: اثر....معرفِ یکی از مقولات نهادی تمدن ما، یعنی تمدن مبتنی بر نشانه(Civilization of the sign) است.
3. یزدانجو: اثر....باید بازنماینده ی یکی از مقولاتِ نهادین تمدن نشانه باشد.
4. { نزدیک به 3}
* می بینیم ترجمه ی 2 تا حدودی تفسیری است، در عین حال معادلِ "تمدنِ نشانه" را در متن داده و خواننده را از اصلِ عبارت آگاه کرده، در حالیکه دو ترجمه ی دیگر از این کار غفلت کرده اند.
پانزده)
1. هیت: … idea of the ineffable( the unnameable signified
2. فرهادپور: تصور یا ایده ی عرفانیِ امر بیان نشدنی و اسرار غیبی.
3. یزدانجو: امر ناگفتنی(مدلول نام ناپذیر).
4. روحی: پنداره ی غیر قابل بیان یا یک مدلول نام ناپذیر.
می بینیم که اولاً ترجمه هایِ 2 و 4 عبارتِ داخلِ پرانتز را با متن یکی کرده اند؛ درثانی ترجمه ی 2 طولانی تر شده و دو عبارتِ "عرفانی" و "اَسرارِغیبی" هم اضافی است.
شانزده)
1. هیت: The logic regulating the Text is not comprehensive(define “what the work means” )but metonymic
2. فرهادپور: منطق حاکم بر متن، منطقی مبتنی بر مجازِ مرسل یا همجواری مجازی(metonoymic) است، نه منطقی جامع و توضیح دهنده که هدفش تبیین "معنای اثر" است.
3. یزدانجو: منطق نظم دهنده ی متن نه منطقی جامع و فراگیر(که "معنای اثر" را تعریف کند) بل که منطقی کنایه یی است؛
4. روحی: منطقی که متن را سامان می دهد قابل درک نیست(مثل تلاش در معنی کردن اثر) بلکه مجازی و کنایه ایست.
* می بینیم که ترجمه ی 4 در جمله ی نخست کلاً متفاوت است با دیگر متن ها. ترجمه ی 2 هم پرانتز را با متن یکی کرده است.
هفده)
1. هیت: All these incidents are half identifiable: they come from codes which are know.
2. فرهادپور: همه ی این رخدادها از پاره ای جهات قابل تشخیص اند: آنها بر اساس کُدهای شناخته شده بسط می یابند....
3. یزدانجو: این حوادث را نمی توان به طور کامل شناسایی کرد: آن ها اگر چه از رمزگان های شناخته شده نشأت می گیرند...
4. روحی: این حوادث کوچک را نمی توان به طور کامل شناسایی کرد، گرچه از رمزهای ناشناخته ناشی می شوند....
* می بینیم که ترجمه ی 4 برخلافِ متن های دیگر به جایِ "شناخته شده" گذاشته "ناشناخته".
هجده)
1. هیت: the citation which go to make up a text are anonymous, untraceable, and yet alredy read.
2. فرهادپور: نقل قول هایی که متن از آنها ساخته می شود، بی نام و بازیافت ناشدنی، و همیشه از قبل مرده اند.
3. یزدانجو: نقل قول هایی که متن را می سازند بی نام و غیر قابل رد یابی بوده، و با این حال از پیش خوانده شده اند.
4. روحی: نقل قول هایی که متن را می سازند بی نام و برگشت ناپذیرند ولی انگار که پیشاپیش خوانده شده اند.
* می بینیم که ترجمه ی 2 واژه ی read/خوانده را مرده/dead ترجمه کرده که ظاهراً یا متنِ اصلیِ ایشان ایراد داشته و یا اینکه به خاطرِ شباهتِ نسبیِ ظاهرِ دو واژه ی read و dead مترجم دچارِ اشتباه شده است.
نوزده)
1. هیت: Literary sience
2. فرهادپور: محققان ادبی
3. یزدانجو: علم ادبیات
4. روحی: دانش ادبی
بیست)
1. هیت: his inscription is ludic.
2. فرهادپور: امضایِ او ... عرصه ی تمسخر و استهزا است.
3. یزدانجو: امضایِ او چیزی مضحک است.
4. روحی: نگاشته شدن اش لعبی(lucid) است.
بیست و یک)
1. transparence of language relations
2. فرهادپور: شفافیت روابطِ زمانی
3. یزدانجو: شفافیت روابطِ زبانی
4. روحی: به کار شفاف درآوردنِ روابط زبانی
بیستو دو)
1. هیت: anagogical
2. فرهادپور: تمثیلی
3. یزدانجو: باطنی
4. روحی: کنایی
بیست و سه)
1. هیت: myth of filation
2. فرهادپور: اسطوره ی انشعاب و اسناد
3. یزدانجو: اسطوره ی پیوندِ نَسَبی
4. روحی: ارضای پیوستگی و فرزندی
1. هیت: … the text is held in language, only exists in the movement of a discourse(or rather, it is Text for the very reason that it know itself as text
2. فرهادپور: متن مستقر در زبان است: متن فقط در مقام گفتار وجود دارد و بس.
3. یزدانجو: متن در زبان است، و تنها در جریان یک گفتمان موجودیت می یابد(یا این که، متن از آن رو متن است که خود را متن می شناسد)؛
4. روحی: متن تنها در زبان یافت می شود، متن تنها هنگامی که درگیر باشد وجود دارد( و یا اینکه متن، متن است چون خود را چنین می پندارد).
* می بینیم در ترجمه ی 2 عبارتِ داخلِ پرانتز حذف شده است؛ ترجمه ی 4 هم به جایِ discourse/گفتار/گفتمان، گذاشته: "درگیر" بودن.
دوازده)
1. هیت: if the text poses problems of classification….
2. فرهادپور: اگر متن مسائل مربوط به طبقه بندی را دامن می زند....
3. یزدانجو: {شبیه 2}
4. روحی: اگر در طبقه بندی این متن دچار مشکل می شویم....
* می بینیم ترجمه ی 4 ظاهراً جمله را به گونه ای دیگر( و چه بسا نادرست) فهمیده که ظاهراً مشکل از واژه ی problems ناشی گردیده است.
سیزده)
1. هیت: Nor is this a rhetorical idea, resorted to for some “heroic” effect: the Text tries to place itself very exactly behind the limit of the doxa
2. فرهادپور: متن می کوشد تا خود را دقیقاً در آن سوی مرز دوکسا مستقر سازد.
3. یزدانجو: این یک ایده ی سخنورانه نبوده و کارکرد "قهرمان پرورانه"یی هم ندارد: متن می کوشد تا خود را در آن سوی سرحد همسازه(doxa) مستقر سازد.
4. {شبیه 3، اما به جایِ doxa گذاشته:"عقاید" .}
* می بینیم ترجمه ی 2 یک جمله را به کل حذف کرده؛ درضمن برایِ واژه ی doxa خودش را گذاشته ولی در حاشیه درباره اش توضیح داده است.
چهارده)
1. هیت:The work itself functions as a general sign and it is normal: that it should represent an institutional category of the civilization of the sign
2. فرهادپور: اثر....معرفِ یکی از مقولات نهادی تمدن ما، یعنی تمدن مبتنی بر نشانه(Civilization of the sign) است.
3. یزدانجو: اثر....باید بازنماینده ی یکی از مقولاتِ نهادین تمدن نشانه باشد.
4. { نزدیک به 3}
* می بینیم ترجمه ی 2 تا حدودی تفسیری است، در عین حال معادلِ "تمدنِ نشانه" را در متن داده و خواننده را از اصلِ عبارت آگاه کرده، در حالیکه دو ترجمه ی دیگر از این کار غفلت کرده اند.
پانزده)
1. هیت: … idea of the ineffable( the unnameable signified
2. فرهادپور: تصور یا ایده ی عرفانیِ امر بیان نشدنی و اسرار غیبی.
3. یزدانجو: امر ناگفتنی(مدلول نام ناپذیر).
4. روحی: پنداره ی غیر قابل بیان یا یک مدلول نام ناپذیر.
می بینیم که اولاً ترجمه هایِ 2 و 4 عبارتِ داخلِ پرانتز را با متن یکی کرده اند؛ درثانی ترجمه ی 2 طولانی تر شده و دو عبارتِ "عرفانی" و "اَسرارِغیبی" هم اضافی است.
شانزده)
1. هیت: The logic regulating the Text is not comprehensive(define “what the work means” )but metonymic
2. فرهادپور: منطق حاکم بر متن، منطقی مبتنی بر مجازِ مرسل یا همجواری مجازی(metonoymic) است، نه منطقی جامع و توضیح دهنده که هدفش تبیین "معنای اثر" است.
3. یزدانجو: منطق نظم دهنده ی متن نه منطقی جامع و فراگیر(که "معنای اثر" را تعریف کند) بل که منطقی کنایه یی است؛
4. روحی: منطقی که متن را سامان می دهد قابل درک نیست(مثل تلاش در معنی کردن اثر) بلکه مجازی و کنایه ایست.
* می بینیم که ترجمه ی 4 در جمله ی نخست کلاً متفاوت است با دیگر متن ها. ترجمه ی 2 هم پرانتز را با متن یکی کرده است.
هفده)
1. هیت: All these incidents are half identifiable: they come from codes which are know.
2. فرهادپور: همه ی این رخدادها از پاره ای جهات قابل تشخیص اند: آنها بر اساس کُدهای شناخته شده بسط می یابند....
3. یزدانجو: این حوادث را نمی توان به طور کامل شناسایی کرد: آن ها اگر چه از رمزگان های شناخته شده نشأت می گیرند...
4. روحی: این حوادث کوچک را نمی توان به طور کامل شناسایی کرد، گرچه از رمزهای ناشناخته ناشی می شوند....
* می بینیم که ترجمه ی 4 برخلافِ متن های دیگر به جایِ "شناخته شده" گذاشته "ناشناخته".
هجده)
1. هیت: the citation which go to make up a text are anonymous, untraceable, and yet alredy read.
2. فرهادپور: نقل قول هایی که متن از آنها ساخته می شود، بی نام و بازیافت ناشدنی، و همیشه از قبل مرده اند.
3. یزدانجو: نقل قول هایی که متن را می سازند بی نام و غیر قابل رد یابی بوده، و با این حال از پیش خوانده شده اند.
4. روحی: نقل قول هایی که متن را می سازند بی نام و برگشت ناپذیرند ولی انگار که پیشاپیش خوانده شده اند.
* می بینیم که ترجمه ی 2 واژه ی read/خوانده را مرده/dead ترجمه کرده که ظاهراً یا متنِ اصلیِ ایشان ایراد داشته و یا اینکه به خاطرِ شباهتِ نسبیِ ظاهرِ دو واژه ی read و dead مترجم دچارِ اشتباه شده است.
نوزده)
1. هیت: Literary sience
2. فرهادپور: محققان ادبی
3. یزدانجو: علم ادبیات
4. روحی: دانش ادبی
بیست)
1. هیت: his inscription is ludic.
2. فرهادپور: امضایِ او ... عرصه ی تمسخر و استهزا است.
3. یزدانجو: امضایِ او چیزی مضحک است.
4. روحی: نگاشته شدن اش لعبی(lucid) است.
بیست و یک)
1. transparence of language relations
2. فرهادپور: شفافیت روابطِ زمانی
3. یزدانجو: شفافیت روابطِ زبانی
4. روحی: به کار شفاف درآوردنِ روابط زبانی
بیستو دو)
1. هیت: anagogical
2. فرهادپور: تمثیلی
3. یزدانجو: باطنی
4. روحی: کنایی
بیست و سه)
1. هیت: myth of filation
2. فرهادپور: اسطوره ی انشعاب و اسناد
3. یزدانجو: اسطوره ی پیوندِ نَسَبی
4. روحی: ارضای پیوستگی و فرزندی
1 نظر:
دوست عزيز، با سلام،
کارتان واقعاً عالی و ستودنی بود. و مهم اين که وارد حاشيه نشديد و يک کار براستی انتقادی ارائه کرديد که کمتر انجام میشود...
اينطور که مشخص است در کل ترجمهیِ يزدانجو از فرهادپور بهتر و دقيقتر است و ترجمهیِ ديگر را هم نخوانده بايد دور انداخت! امّا به گمانم بايد به اين نکته هم توجه کرد که فرهادپور اين کار را در سال 73 و برای اولين بار ترجمه کرد و ترجمه های اخير او قابل مقايسه نيست با آن. مثلاً تجربه مدرنيته که ترجمهاش انصافاً شاهکار است. ديگر اينکه شيوهیِ ترجمهیِ فرهادپور اصولاً و عمداً تفسيری/تأويلی است و کمتر مبتنی بر متن. فکر میکنم اين مسأله تا حدی ناشی از پذيرفتن صدافانه اين واقعيت هرمنوتيکی باشد که يک ترجمه از پيش يک تأويل است... ديگر اينکه يزدانجو خب ترجمهی فرهادپور را هم داشته است.
باز هم متشکرم از بررسی خواندنیتان و وبلاگ خوبتان.
ارادتمندم.
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی