سخن

یادداشت‌های ادبی ـ انتقادی محمد میرزاخانی

نام:
مکان: نا کجا, بی کجا, Iran

چهارشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۴

دريدا و يك پرسش

دوست عزيزم، پيام يزدانجو، در سه يادداشت جداگانه كه جمعاً متن سخنراني او در خانه‌ي هنرمندان است به دريدا پرداخته؛ ابتدا به دريدا در فرانسه، بعد به دريدا در دنيا و در انتها به دريدا در ايران. نوشته‌ي ايشان نوشته‌يي روان، جامع، و خواندني است. اما پرسش‌هايي بعد از خواندن اين نوشته‌ها برايم ايجاد شد كه بد نمي‌دانم اشاره‌اي به آن داشته باشم. البتّه اين نوشته تنها به بخش سوم گفتار ايشان اشاره دارد.
ايشان در گفتار سوم به پنج تأويل موجود از دريدا و انديشه‌هاي او در ايران اشاره كرده و به ترتيب اين تأويل‌ها را معرّفي، و دعوي هريك را جداگانه شرح كرده‌اند. اما اولين پرسشي كه مي‌توان از ايشان داشت اين است كه اين تأويل ها از آنِ چه فرد يا افراد يا گروه‌هاي فكري است؟ البته ايشان، خود، دو-سه جا از چپ‌ها و ... نام مي‌برد امّا اينگونه نام بردن و اشاره كردن، به گمان من اساساً تفاوت چنداني با مسكوت گذاشتن نام‌ها ندارد. چرا كه پرسش اينجاست كه مثلاً اين چپ‌ها چه كساني هستند؟ در كدام نوشته يا گفتار به اين انديشه‌ها و باورها يا بهتر است بگويم به تأويل‌هاي خود از دريدا و انديشه‌هاي او اشاره كرده‌اند؟ در كدام كتاب؟ كدام مقاله؟ يا ... .
درحاليكه آقاي يزدانجو خودشان به اين اشاره دارند كه تمام آنچه از/درباره‌ي دريدا به فارسي نوشته يا ترجمه شده به بيست مورد هم نمي‌رسد، بد نيست كه بدانيم اين همه تأويل‌هاي ضدّ و نقيض از او و انديشه‌هايش در كجا نمود يافته است. تازه بايد اين را هم در نظر بگيريم كه بيشتر همين نوشته‌هاي موجود در ايران هم، از خود دريدا يا از نويسندگان غربي است درباره‌ي دريدا. به همين دليل اين اندك تعداد نوشته و گفتار باقي مانده كه اختصاصاً تأليف فارسي هستند درباره‌ي دريدا، هريك معرّف كداميك از اين تأويل‌هاست؟
آقاي يزدانجو در آغاز نوشته‌شان به بابك احمدي و فضل تقدّم ايشان در معرّفي دريدا و شالوده‌شكني به زبان فارسي و براي فارسي‌زبانان اشاره دارند و به بعضي جنبه‌هاي كار بابك احمدي اشاره دارند. امّا در ادامه‌ي مقاله ديگر از هيچ كسي نام برده نمي‌شود و جالب اينكه همان جايي هم كه به بابك احمدي اشاره مي‌شود، حتّا هيچ اشاره‌اي به انديشه و تأويل ايشان درباره‌ي/از دريدا ندارند.
البتّه مراد از اين نوشته به هيچ وجه انكار چنين تأويل ضدّ و نقيض و گونه‌گوني از دريدا و شالوده‌شكني نيست. حتّا چه بسا كه بتوان بر اين تعدّد تأويل‌ها مواردي را هم افزود؛ ولي مقصود اين است كه چرا در يك بحث علمي و جدّي و دقيق، چنين مسأله‌ي مهمي مورد غفلت قرار گرفته است. چه بسا پاسخ اين باشد كه به هر صورت سخنراني بوده و مجال اندك؛ از نظر من پيشاپيش چنين گفته‌يي بي‌اساس است.
به گمانم امّا مشكل جاي ديگري است. نخستين مشكل در اينجاست كه ما حوصله و توانايي رو‌به‌رو شدن با اينگونه بحث‌ها را نداريم. نمي‌خواهيم به عمق انديشه‌ها و باورها و تأمّلات برويم. مي‌خواهيم در سطح بمانيم. حرف‌هاي سطحي (از هر نوعش) بزنيم و تنها گزارش ارایه كنيم. و اين هم ارتباطي به پيام يزدانجو ندارد بلكه ديگر شده‌است شاخصه‌ي فكري بسياري از ايراني‌ها كه نتايج يا تبعاتش را آشكارا در همه‌ي جوانب فكري-فرهنگي اين كشور مي‌توان ديد. دست‌كم در اين كه اين كشور حتّا يك انديشمند و نويسنده‌ي مطرح و زبانزد جهاني ندارد و در خيلي چيزهاي ديگر. و... .

در نوشتاري ديگر كه به بهانه‌ي نقد قسمت‌هاي اول و دوم گفتار-نوشتار پيام يزدانجو خواهم نوشت، به اين مسأله مي‌پردازم.

1 نظر:

Anonymous ناشناس گفت...

سلام !اقا

سه‌شنبه آذر ۲۹, ۰۴:۴۹:۰۰ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی