سخن

یادداشت‌های ادبی ـ انتقادی محمد میرزاخانی

نام:
مکان: نا کجا, بی کجا, Iran

چهارشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۳

سالی که گذشت

1. امسال هم مثلِ همه ی سال هایِ دیگرِ عُمرم_که تا به حال 26 سالش رفته و نمی دانم چقدر دیگر از آن مانده_سپری شد. خوب یا بد، گذشته و دیگر فقط خاطره ها و دستاوردها و کام و ناکامی ها و غیره اش برایم مانده که در کل نه رضایتی ازشان دارم و نه نارضایتیِ آنچنانی یی هست. به هر رو اینجا ایران است و ما هم ایرانی و حکومت هم اسلامی. پس هر چه هست و نیست در رابطه ی با این عوامل است که هست یا نیست.

2. تقریباً در تمامِ سال با مشکلاتِ مادی روبه رو بودم و این مسأله بیشتر از همه ذهنم را اذیّت می کرد و تحتِ تأثیر می گذاشت؛ به نحوی که گاه همه ی تمرکزِ اعصابم به هم می ریخت و وامانده ی وامانده می شدم. حالم از خودم و روزگارم به هم می خورد. ولی چه کار می توانم بکنم؟ همین است دیگر. مگر نه اینکه اینجا ایران است و ما هم ایرانی و من هم از یک خانواده ی متوسط به پایینِ جامعه و سطحِ درآمدم با توجه به گفته ی دولتمردانِ همین مملکت، زیرِ خطِ فقر؛ یا در بهترین حالت هم سطح با آن. بگذریم.

3. هر سال فکر می کنم که سالِ قبل چیزی نمی فهمیدم و اشتباه هایِ زیادی در اعمال و اندیشه ها و غیره ام بوده و فکر می کنم همان سال، دیگر وضع از سالِ پیش بهتر شده و یک چیزهایی سرم می شود و... . ولی چون این روند هر سال تکرار می شود، می توانم به این نکته ی قطعی پی ببرم که فرقی نمیکند؛ اصل این است که چیزی نیست. این ماییم که خیلی جدّی گرفته ایم. از همین روست شاید که خیّام را اینقدر دوست دارم و هر سال بارها می خوانم اش.

4. امسال با چند نویسنده ی جدید آشنا شدم. نویسنده هایی که خیلی برایم عزیز هستند. با همه ی قوت و ضعف هایشان. چند تا کتاب هم از بعضی نویسنده هایِ محبوب ام خواندم که چه بسا سال ها منتظرِ بعضی هایشان بودم. امسال با محمد رضا گودرزی، کورش اسدی، شیوا مقانلو، حسین مرتضاییان آبکنار، احمد اخوت، منصور اوجی(شاعر)، و... و... شدم. کتاب هم مثلِ همیشه زیاد خواندم. ولی "اراده به دانستن" برایم از بقیه جالب تر بود که شاید به این دلیله که من به مقوله ی سکس اهمیت فراوانی می دهم. مقاله ی داریوش آشوری هم درباره ی احمد فردید تأثیر گذار بود. هم چنین تکلیف ام با کسانی مثلِ سید حسین نصر بیشتر از پیش معلوم شد. جن نامه ی گلشیری هم کتاب مقدس امسال ام بود. یک جلوه ی جدیدی هم از همینگوی شناختم با کتابِ Death in the Afternoon و فهمیدم به گاوبازی هم می شود نگاهی دیگرگون داشت. و مطالبِ خیلی زیادی هم تویِ اینترنت خواندم که هر کدام از جهتی مهم بودند.


5. امسال از دولتِ سرِ بعضی از دوستای عزیزم به فیلم هایِ زیادی دست پیدا کردم که چند سال بود که برایِ بعضی هاشان انتظار می کشیدم. سعید و محمود و فرهاد منبعِ این فیلم ها بودند. حدودِ صد تا فیلم با بهترین کیفیت هایِ ممکن. سپاس گذارشان هستم.

6. یک عالم دوستِ جدید پیدا کردم: تویِ مدرسه، از طریقِ اینترنت، و از راه هایِ دیگر. همه شان برایم عزیزند. نوید، پرهام، امیرحسین، محمدحسین، کسرا، امیر، ابوالفضل، محمود، پیام، شیوا، مجتبا، وحید، سجّاد، پایا، و...و... . خدا کند همیشه باشند و دوستم داشته باشند که سخت به دوستی شان نیازمندم.

7. تلخ ترین و تأمّل انگیزترین خاطره ام مرگِ خودخواسته ی اصغرِ نازنین بود، برادرِ کبرایِ عزیزم. تا چند هفته به هم ریخته بودم و کُبرا هنوز هم گاه آشفته می شود. بیماریِ مریمِ نازنین هم خیلی ناراحت کُننده و اعصاب خُرد کُن بود؛ که هنوز هم آن طور که باید خوب نشده و در راهِ بهبود است. کاش هر چه زودتر خوبِ خوب شود. البته مرگِ دریدا و سانتاگ هم تأمل انگیز بود اما واضح است که جنسِ اینها فرق می کُند. دریدا چقدر هنوز هم در ایران ناشناخته است و سانتاگ هم که فرا ناشناخته. کاش لااقل این کتابّ بیماری به مثابه ی استعاره اش به دستم می رسید که سخت دوست دارم بخوانم اش و بدانم درباره ی چیست. ولی حیف که ندارم و هنوز نیافته امش.

8. شادترین خاطره ام شاید تولدِ ماهانِ نازنین، پسرِ سعید برادرِ عزیزم، بود که هر روز و هر روز زیباتر و دلپسند تر می شود. البته از تولدِ پارسا یِ عزیز و سینا هم فوق العاده خوشحال شدم و هنوز هم هستم. لحظه شماری می کُنم تا بزرگ تر بشوند تا بشود باهاشان بازی کُنم. چه بسا این شادی ها هم در کنارِ همان شادیِ یافتنِ دوستانِ جدید قرار بگیرد.

9. برایِ امسال هم برنامه ی خاصی ندارم جز همان خواندن و نوشتن که دیری است از این هر دو سخت سرشار می شوم و شدید ارضا.

10. آرزو می کُنم دوستانم در سلامت باشند و شاد، و همیشه به کامِ دل زندگی کنند.

6 نظر:

Anonymous ناشناس گفت...

با این یادداشتتون از نظر حسی خیلی ارتباط برقرار کردم . متشکرم ...

پنجشنبه اسفند ۲۷, ۱۱:۴۶:۰۰ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس گفت...

سلام و سال نو سرخوشانه باد . بختک و ساخت شکنی را خواندم و به نظرم خوب از پس آن بر آمده بودید . این نمونه ای قابل تامل از نقد ساخت شکنانه بود . اما شما بیشتر نگاهتان معطوف به خوانش بود تا" بد خوانش" .بنابرین سویه ای اثباتی - ایجابی را دنبال کرده اید . بختک از بهترین داستان های گلشیری است و به لحاظ تریدهای زبانی و کنش های روایی از ذهنیت خود گلشیری هم جلوتر است

پنجشنبه اسفند ۲۷, ۰۱:۳۹:۰۰ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس گفت...

سلام و سال نو سرخوشانه باد . بختک و ساخت شکنی را خواندم و به نظرم خوب از پس آن بر آمده بودید . این نمونه ای قابل تامل از نقد ساخت شکنانه بود . اما شما بیشتر نگاهتان معطوف به خوانش بود تا" بد خوانش" .بنابرین سویه ای اثباتی - ایجابی را دنبال کرده اید . بختک از بهترین داستان های گلشیری است و به لحاظ تریدهای زبانی و کنش های روایی از ذهنیت خود گلشیری هم جلوتر است

پنجشنبه اسفند ۲۷, ۰۱:۳۹:۰۰ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس گفت...

محمد عزیز... عیدت مبارک. آرزو میکنم سالی که میاد کم دردسرتر باشه و پایان سال بعد وقتی مینویسی، همه‌ش از شادترین خاطراتت بگی. به خانواده (هر دو جورش!) عید رو تبریک بگو... :)

یکشنبه اسفند ۳۰, ۰۱:۱۴:۰۰ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس گفت...

آقا محمد ، عیدتون مبارک

یکشنبه اسفند ۳۰, ۰۱:۳۸:۰۰ بعدازظهر  
Blogger میم میم گفت...

فاطمه ی عزیز اگر یادت ماند، آدرسِ اینترنتی ات را برای من بفرست. مرسی./محمد میرزاخانی

دوشنبه فروردین ۰۱, ۰۹:۲۸:۰۰ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی