سخن

یادداشت‌های ادبی ـ انتقادی محمد میرزاخانی

نام:
مکان: نا کجا, بی کجا, Iran

دوشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۳

یهودیسم و صدا و سیما

و کلامِ سموئیل به تمامیِ اسرائیل رسید * و اسرائیل به مقابله ی فلسطینیان در جنگ بیرون آمده نزدِ اَبَن عَزَر اُردو زدند و فلسطینیان در اَفیق فرود آمدند * و فلسطینیان در مقابلِ اسرائیل صف آرایی کردند و چون جنگ در پیوستند اسرائیل از حضورِ فلسطینیان شکست خوردند و در معرکه به قدرِ چهار هزار نفر را در میدان کُشتند * و چون قوم به لشکرگاه رسیدند مشایخِ اسرائیل گفتند چرا امروز خداوند ما را از حضورِ فلسطینیان شکست داد پس تابوتِ عهدِ خداوند را از شیلوه نزدِ خود بیاوریم تا در میانِ ما آمده ما را از دستِ دشمنانِ ما نجات دهد * و قوم به شیلوه فرستاده تابوتِ عهد یَهُوَه صبایوت را که میانِ کروبیان ساکن است از آنجا آوردند و دو پسرِ عیلی حُنفی و فینَحاس در آنجا با تابوتِ عهد خدا بود * و چون تابوتِ عهد خداوند به لشکرگاه داخل شد جمیعِ اسرائیل صدایِ بلند زدند به حدّی که زمین متزلزل شد * و چون فلسطینیان آوازِ صدا را شنیدند گفتند این آوازِ صدایِ بلند در اُردوی عبرانیان چیست پس فهمیدند که تابوتِ خداوند به اُردو آمده است و گفتند وای بر ما زیرا قبل از این چنین چیزی واقع نشده است * وای بر ما کیست که ما را از دستِ این خدایان زورآور رهایی دهد همین خدایانند که مصریان را در بیابان به همه ی بلایا مبتلا ساختند * ای فلسطینیان خویشتن را تقویت کرده مردان شوید و جنگ کنید * پس فلسطینیان جنگ کردند و اسرائیل شکست خورده هر یک به خیمه ی خود فرار کردند و کُشتارِ بسیار عظیمی شد و از اسرائیل سی هزار پیاده کُشته شدند * و تابوتِ خدا گرفته شد * ..... .... .... پس جلال از اسرائیل زایل شد زیرا که تابوتِ خدا گرفته شد.... * ( کتابِ مقدس. کتابِ اولِ سموئیل. بابِ چهارم.).

باز امروز به طورِ اتفاقی تلویزیون روشن شد: حدودِ ساعتِ 19:30 دقیقه، شبکه ی دوم. برنامه ای درباره ی یهود و یهودیسم پخش می شد که با تمامیِ برنامه هایی که تا به حال از تلویزیون درباره ی یهودی ها(اسرائیلی ها و غیرِ اسرائیلی ها) نشان می داد تفاوت داشت، آنهم تفاوتِ عمیق. از همان نوع برنامه هایی که هر از گاهی از دستِ صدا و سیما در می رود آنهم به منظورِ کوبیدن و لِه کردنِ یک قوم یا گروه یا مکتب یا مذهب یا شخص یا جز اینها. در اینگونه برنامه ها، صدا و سیما یک چشمه از آرشیوِ خَفَن اش را رو می کند و استفاده ی ابزاریِ جالبی از این مستندات می کند.
این بار صدا و سیمایِ جمهوریِ اسلامی با این رویکرد به یهود و یهودیسم و سرانجام به اسرائیل پرداخت:
تصاویرِ بسیار زیادی از مراسم هایِ یهودیانِ سراسرِ دنیا نشان داده می شد:مثلاً مراسم هایِ ویژه ای که در رابطه با تابوتِ عهد داشتند. همان تابوتِ معروفی که به گفته ی خودِ کتابِ مقدس و بنا به باورِ یهودیان فرمان هایِ خداوند در درون اش نگهداری می شود. تصاویری نشان داده می شد از تونل ها و کانال هایی که ظاهراً(چون تلویزیون می گفت) اسرائیلی ها برایِ رسیدن به تابوتِ عهد در زیرِ بیت المقدس کَنده بودند. چون ظاهراً مدعی هستند که آن تابوت بنا به متونِ مقدس شان در زیرِ این بنا نهاده شده است و از آنجا که همه ی فرامینِ رهایی بخش و تأییدگرِ آنها در همانجاست در تلاش بودند تا هر طوری شده با زدنِ تونل و راه هایِ زیرزمینی به اش دست بیابند. در ضمن نکته ی جالبی که در چند جلوه و تصویرِ مختلف در چند جایِ دنیا و در چند مراسمِ مختلف نشان داده شد همان تابوت در طرحها و نقشها و رنگها و ابعادِ گوناگون بود. تابوتی که تویِ کتابِ مقدس مفصل درباره اش صحبت شده و برایِ ساختن اش چنان به ریزه کاری هایِ عجیب و غریب توجه شده که یک وقت من با خودم فکر می کردم که احتمالاً برایِ ساختن اش مهندس ها و طراح ها و معمارهایِ زیادی را باید از همه ی دنیا جمع بکنند و الّا با یک نفر-دو نفر محال است که بشود چنین چیزِ غریبی راساخت.
به هر حال تابوتی را که از خیلی وقت پیش تو سرم بود که ببینم اگر این همه ریزه کاری با هم بخواهد رعایت بشود چه چیزی از تویش در می آید، امشب دیدم.
مراسمِ جالبِ دیگری که نشان داده می شد مراسمی بود که بنا به باورِ یهود به کشتنِ شیطان مربوط است. شیطانی که مُدام می خواهد اینها(پیروانِ راستینِ یهود) را بفریبد و در نظرشان دیگرگونه جلوه کند تا نه بشناسندش و نه بتوانند بکُشندش. مراسمِ بسیار پر جمعیتی بود که جمعیتی در حدودِ بیست هزار نفر در جایی گرد آمده بودند و زنی با آرایشی آنچنانی، داشت شو-مانندی اجرا می کرد و مراسم را به سمتِ کشتنِ شیطان پیش می بُرد. باز چیزِ غریبی که نشان داده شد جشنی بود که یک نفر مثلِ مایکل جکسون داشت حرکاتِ مُدرن و خشونت آمیزگونه ای می کرد و باز در ارتباط با همان مراسمِ شیطان و کُشتن اش بود.
تصاویرِ بسیار توجه انگیزی هم از یهودیانِ چند کشور نشان داده می شد که یهودیها با آن چهره هایِ مشخص و بارزشان که از دور داد می زد یهودی هستند، با ریش ها و موهایِ بلند و نظرگیرشان، در سطحِ شهر اینسو و آنسو می رفتند و حتا با بعضی هاشان،که بنا به گفته ی تلویزیون جزوِ بنیادگراهاشیان بودند، گفتگو هم می کردند که آنها متفق القول مدعی بودند که ما به هیچ وجه از اشغالِ فلسطین راضی نیستیم و اساساً این کار را باطل می دانیم و در اندیشه ها و آموزه هایمان هم چنین چیزی وجود ندارد.
در بینِ برنامه هم گفتگوهایی با بعضی از یهودی ها و گاه با بعضی از اعراب نشان داده می شد که از جمله معروف ترین شان حسن البنا بود که در نقد چیستی و تاریخچه ی فعالیتِ یهودی ها و شاخه هایِ مختلف شان و اعتقاداتِ گوناگونی که در میانِ خودشان بود صحبت می کرد.

کی باشد به راحتی مقداری از این آرشیوِ بی نظیرِ صدا و سیما رو بسود و بدونِ سانسور و محدودیت هایِ خاصی و باز بدونِ رویکردی سفارشی به نمایش گذاشته شود تا ما هم یک بار هم که شده بتوانیم دنیا و مردم اش و مکاتب و مذاهبِ رنگ در رنگ اش را همانطوری که هست ببینیم نه آنطوری و آن زمانی که بعضی معلوم الحال می خواهند و زورچِپان می کنند.
البته چنان که واضح است و اشاره هم کردم رویکردِ صدا و سیما مشخص است و هر کس که یک ذرّه به مسئله ی رسانه ها، و قدرت ها و تأثیرگذاری ها و سلطه جویی هایشان اندیشیده باشد و اندکی از اندیشه ی خود را مصروفِ تأمّل در این یافته ی عصرِ مدرنیسم کرده باشد، اصلاً برایش هضمِ نگاهِ صدا و سیما(آنهم از نوعِ ایرانی اش) دشوار نیست. و از همه خوبتر اَش این است که این برنامه ها ضدّ ِ برنامه اند چرا که دقیقاً تأثیری معکوس نسبت به آنچه سازندگان شان در اندیشه دارند بر خواننده ی اهلِ اندیشه و تأمّل می گذارند و بیشتر و بهتر مسائلِ پشتِ پرده ی خودِ برنامه سازان را نشان می دهند و چشم را به حقایقی باز می کنند که گفته نمی شوند. چشم ها را بر ناگفته ها و خط خورده ها و تحریف شده ها باز تر و حسّاس تر می کنند که بله چنین خبرهایی(که البته شما نوعِ خاصی از آن را تنها نشان می دهید،آنهم با یک رویکردی مشخّص) هم هست. یادآورِ اندیشه و روشِ هایدگری و بعدها شایع شده ی پَسا مُدرنی که با خط زدنِ چیزی/واژه ای، آن را برجسته تر می کنند. چیزی که ظاهراً نیست. توصیف نمی شود. در زیرِ خط می ماند. گُم است. سانسور شده است. قلم می خورد. قرار است پنهان شود. نمی تواند و چه بسا نباید به توصیف درآید. اما همان خط خوردگی نشان اش می دهد، به چشم می کِشاند اش و از حواشی اش جدایش می کند. بیرون اش می کِشد و جلویِ چشمِ خواننده/بیننده به رقص اش در می آورد. و بعد بیننده/خواننده، دیگر تنها متنِ پیشِ روی اش را نمی بیند بلکه همه ی آن متنی هایی را می بیند که این تکّه ها ازشان بیرون کشیده شده اند. آن قطعه هایی را می خواند که در لابه لایِ صفحاتِ حاضر،غایب اند و این غیاب شان،حضورشان را سخت به رُخ کشیده است. داد می زند که مرا، مرا که از این میان قیچی کرده اند_به گمانِ اینکه نخواهی دیدم_ آری مرا بخوان. مرا که سخت هستم.

و خداوند موسی را خطاب کرده گفت * به بنی اسرائیل سخن بگو و از ایشان عصاها بگیر یک عصا از هر خاندانِ آبا از جمیعِ سرورانِ ایشان دوازده عصا برحسبِ آبایِ ایشان و نامِ هر کس را بر عصایِ او بنویس * و اسمِ هارون را بر عصایِ لاوی بنویس زیرا که برایِ هر سرورِ خاندانِ آبایِ ایشان یک عصا خواهد بود * و آنها را در خیمه ی اجتماع پیشِ شهادت-جائی که من با شما ملاقات می کنم بگذار * و شخصی را که من انتخاب می کنم عصایِ او شکوفه خواهد آورد پس همهمه ی بنی اسرائیل را که بر شما می کنند از خود ساکت خواهم نمود * و موسی این را به بنی اسرائیل گفت پس جمیعِ سرورانِ ایشان او را عصاها دادند یک عصا برایِ هر سرور یعنی دوازده عصا برحسبِ خاندانِ آبایِ ایشان و عصایِ هارون در میانِ عصاهایِ آنها بود * و موسی عصاها را به حضورِ خداوند در خیمه ی شهادت گذارد * و در فردایِ آن روز چون موسی به خیمه ی شهادت داخل شد اینک عصایِ هارون که به جهتِ خاندانِ لاوی بود شکفته بود و شکوفه آورده بود و گُل داده و بادام رسانیده بود * ( کتابِ مقدس. سِفرِ اعداد. بابِ هفدهم.).

2 نظر:

Blogger پيام يزدانجو گفت...

Hi, what are you doin? Everthin goes well? No news, no writin? I'm waitin ... all the best

یکشنبه اسفند ۱۶, ۰۲:۲۳:۰۰ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس گفت...

سلام آقا ... چقدر طولاني ...موافقم ... با همه‌ي اين نوشته‌ها . تا بعدا ...

یکشنبه اسفند ۱۶, ۱۱:۰۷:۰۰ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی