سخن

یادداشت‌های ادبی ـ انتقادی محمد میرزاخانی

نام:
مکان: نا کجا, بی کجا, Iran

پنجشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۴

براهنی، تحقیق،انتقاد، و تفکّر

دوستِ عزیز(مریم صناعت) در یادداشتی درباره ی این مسأله که براهنی منتقد است، به تردید و گمان اُفتاده است: یعنی به راحتی نمی تواند بپذیرد که براهنی را یک منتقد به حساب بیاورد. البته من نمی دانم این دوستِ عزیز تا چه اندازه براهنی را خوانده است و این خواندن اش هم تا چه اندازه جدّی، پی گیرانه، با دقّت و بدونِ شتابزدگی و باز بدونِ داشتنِ نگاه هایِ پیش-قضاوتانه است. به هر رو از آنجا که من دارم یادداشت هایی درباره ی براهنی می نویسم(و آرام آرام در این وبلاگ می گذارم شان) بد ندیدم که به اختصار به این موضوع بپردازم.
راستش می شود چند حوزه یِ اندیشه ای را از هم جدا دانست: تحقیق، انتقاد، و تفکّر. حالا می شود خیلی از آدم ها را در این سه دسته جا داد. یعنی بدونِ شک عده ای از اهلِ قلم را بیشتر می توان محقّق به حساب آورد؛ عدّه ای را منتقد ؛ و بعضی را هم متفکّر. درضمن چند نکته را هم نباید فراموش کرد:
1. این تقسیم بندی نسبی است. یعنی بر پایه ی غلبه داشتنِ یکی از ویژگیهایِ آن فرد بر دیگر ویژگیهایش بنا شده است.
2. هم چنین آشکار است که ممکن است بعضی از اصحابِ قلم را هم بتوان محقّق دانست، هم منتقد، و هم متفکّر.
براهنی از نظرِ من هم منتقد است و هم متفکّر، و کمتر از اینها اهلِ تحقیق. برایِ دیگران هم می توان این دسته بندی را لحاظ کرد؛ مثلاً:
داریوشِ شایگان بیشتر از هر چیز متفکّر است؛ ولی در مقابل، عبدالحسینِ زرین کوب بیشتر از هر چیز یک محقّق است. محمد رضا شفیعیِ کدکنی هم به همین طور. بابک احمدی هم اهل تحقیق است و هم اهلِ انتقاد و هم در نهایت اهلِ تفکّر؛ ولی از نظرِ من بیشتر جنبه ی تحقیقی او بر آثارش سایه انداخته است. مراد فرهاد پور منتقد است. هوشنگِ گلشیری(خارج از حوزه ی داستان نویسی اش) منتقد است. و .... .
به هر صورت، براهنی را بیشتر به انتقاد می شناسیم و به تفکّر.
هنوز نمی دانم این دوستِ عزیز چرا در منتقد دانستنِ براهنی تردید دارد. آیا به خاطرِ این است که براهنی در بعضی نوشته ها و نظرهایش جانبِ اعتدال را رعایت نکرده و احیاناً مغرضانه و یا جانبدارانه حرف زده است؟ یا دلیلِ دیگری دارد؟ اگر دلیلِ تردیدِ این دوستِ عزیز همین است من نمی توانم با ایشان هم رأی باشم؛ چرا که به این نکته سخت معتقدم که هر انسانی بنا به شرایطِ خاصی که در زندگی دارد، حرف ها و اندیشه هایی چه بسا داشته باشد که خیلی ها با آن مخالف باشند، و چه بسا اصلاً آن حرف ها از اساس اشتباه باشند. ولی آیا به صِرفِ وجودِ چنین چیزی می توان سایرِ کارهایِ یک نفر را نادیده گرفت؟ آیا این کار از اساس با اندیشه یِ خودمان در انتقاد از آن فرد در تناقض نیست؟ یعنی وقتی ما خودمان کسی را موردِ انتقاد قرار می دهیم که در بعضی جاها از حدِّ اعتال به در آمده، حال اگر خودمان فقط به همین بهانه، آن فرد را با همه ی آثارش با یک چوب برانیم، این بی انصافیِ مطلق نیست؟
براهنی از حدودِ سالِ 1339 تا به حال نقد نوشته و هیچ کسِِ دیگر را من در ایران نمی شناسم که این همه سال دغدغه ی نقد داشته باشد؛ یک. و دوم این که هیچ کس را نمی شناسم که هم نقد نوشته باشد و هم هر سال مطالعاتش بیشتر شده باشد و کارهایش جدّی تر؛ و باز کسی را نمی شناسم که با داشتنِ ویژگی هایِ فوق، خودش همواره منتقدِ کارهایِ خودش هم باشد و در کارهایِ جدیدتر به ضعف ها و ایراد هایِ آثارِ پیشین اش هم اشاره داشته باشد. و باز هیچ کس را نمی شناسم که کارهایش تا این حد برایِ خودش باشند و بویِ آثارِ دیگران(بویِ تقلید) نداشته باشد. و باز مسلّماً کسی را نمی شناسم که به اندازه ی براهنی با اهلِ ادب، با نویسندگان و شاعران و منتقدان، چالش و تبادلِ فکری داشته باشد.
البته باید بگویم که اینها را نمی گویم تا به این نتیجه برسم که فقط براهنی است و بس. نه. براهنی هم یکی است از هزاران. و مسلّماً هر اهلِ اندیشه ای جایگاهِ خودش را دارد و کارش ارج و مرتبه ی مشخّص اش را. ولی آنچه گفتم تنها توصیفی بود از براهنی؛ براهنی ای که 45 سال است که می نویسد و انتشار می دهد و هیچ وقت هم گویا خسته و نااُمید نشده. براهنی ای که از "طلا در مس" تا "چرا من شاعرِ نیمایی نیستم" در نظریاتش 180 درجه چرخش می بینیم و به وضوح این چرخش ها نشان از مطالعه ی پی گیر و جدّیِ او دارد در سایرِ حوزه هایِ ادبیات: از داستان تا نظریه هایِ ادبی. البته باز تأکید می کنم که هیچ وقت نمی توانیم آدم هایی را پیدا کنیم که در تمامِ مدّتِ فعّالیّتِ فکری شان اشتباه نداشته باشند و یا تغییر نکرده باشند؛ و اگر هم چنین فردی هست پیشاپیش باید به او خسته نباشید گفت! چرا که گویا او از حوزه ی انسان ها که همواره با آزمون و خطا پیش می روند و دانش شان آرام آرام تکامل می یابد، خارج است.
براهنی خصلتِ بارزش این است که همواره نقد نوشته و درباره ی همه هم نوشته و هیچ واهمه ای از این ماجرا نداشته: از فردوسی تا مولوی تا نیما و شاملو و شاعرانِ جدید، همه را به نوعی خوانده و به خوانش گرفته؛ از اُستادانِ فسیلِ دانشگاه گرفته تا نوگراترین هایشان را از قلمِ انتقاد نیانداخته؛ داستان نویسان را اغلب مورد خوانش و انتقاد قرار داده؛ متفکّران را همواره نقد کرده( نمونه اش نقدِ براهنی است بر داریوشِ شایگان). و.. و... .
به هر رو براهنی ای که من می شناسم و در یادداشت هایِ بعدی ام هم بهش خواهم پرداخت این ویژگی ها را دارد. و صد البته باز تأکید می کنم که این حرف ها به معنایِ طرفداری و دفاع از براهنی نیست بلکه تنها توصیفی یا نگاهی است از/به یک نویسنده یِ ایرانی.

2 نظر:

Blogger Toumaj گفت...

سلام

امثال براهنی اگر نبودند این مرید و مراد بازی و دار و دسته راه انداختن هم در ادبیات و نشر ما نبود. این آقا می توانست دست کم سنت شکنی کند و به این بازی ها خاتمه بدهد اما متفکر بودنش فقط به این دلیل وبال گردنش شده است که کلی کتاب خوانده است. مثل خری که کتاب براش کرده باشند یا ضبط صوت محترمی مثل الهی قمشه ای که عین پیرزن های فامیل از هر چیزی یک مقدار می داند اما نه شعرش به شعر می ماند نه نثرش به درد خواندن می خورد.

انتقادهایش هم که نیازی به تعریف ندارند. انتقادش از شاملو را که من خوانده ام به نقد هیچ شباهتی نداشت. مثل نوحه خوانیو دق دلی درآوردن بود.

شنبه آبان ۲۷, ۰۲:۴۶:۰۰ بعدازظهر  
Blogger Toumaj گفت...

من با آقای براهنی مشکلی ندارم. مشکل اصلی این جاست که ایشان هم مثل سایر پدرخوانده های این مملکات همیشه دلش می خواسته بقیه را بکوبد و با استعدادی خودش را ثابت بکند تا بیشتر از بقیه مرید داشته باشد.

برای این که خطی مشی امثال ایشان صدای نداشته ای نسلم را خفه کرده است. برای این که با "نوآوری" های کج و کوله اش سعی کرده شاعر نیمایی نباشد تا هر روزی با رنگ عوض کردن بنا به مد دوره و زمانه پیغمبرچی گری دربیاورد.

مشکلم با نسل این جور آدم هاست نه شخص براهنی.

ایشان شاعر نیامیی نیست چون نیما را به اندازه ی خودش قبول ندارد و خودشیفتگی اش از معاصرانش اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست.


خیانتی که امثال آقای براهنی به ادبیات ایران کردند و ددف دف دف ددف دف خودشان را به اسم شعر به ملت شهیدپرور ایران حقنه فرمودند دارد مثل زخم چرکی دهان باز می کند.

آدم های این جوری و این مدلی می میرند که یکی آن ها را بازخوانی کند تا مفاهیمی را که به خواب هم ندیده و نشنیده بودند از توی مسوده های شان بیرون بکشند و قدر ایشان را بر مردم روشن بنمایند.

این هم یک نان دانی است.

شنبه آبان ۲۷, ۰۲:۵۲:۰۰ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی