سخن

یادداشت‌های ادبی ـ انتقادی محمد میرزاخانی

نام:
مکان: نا کجا, بی کجا, Iran

جمعه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۴

خرابی هایِ دوراسی، گفتا که خراب اولی 1


پیش از این چند یادداشت درباره ی دوراس نوشته بودم که همه شان را امیر پویان در سایتش(راز)گذاشت که از لطفش بسیار ممنونم. این نوشته در ادامه ی همان نوشته هاست که به چند داستانِ دیگر دوراس که در آن نوشته ها به شان اشاره ای نکرده بودم می پردازد.

مارگریت دوراس در یکی از مصاحبه هایش که پس از ساختنِ فیلمِ گفتا که خراب اولی انجام داده یادآور می شود:« شکستن روال پیشین برایم مطلوب بوده؛ خراب کردن... . کتاب گفتا که خراب اولی کتابی است "روال شکسته".»( دوراس،1381: 106) چه بسا همین یک اشاره از زبانِ خودِ دوراس برایِ شناختنِ هرچه بهترِ روند داستان نویسیِ او و اندیشه و نوعِ نگاهش به داستان یا روایتِ داستانی بسنده باشد. دوراس می نویسد تا خراب کند. می سازد به قصدِ ویرانی. اما این که دوراس به خرابیِ چه چیزی کمر بسته، نکته ای است که در این نوشتار اندکی به آن پرداخته می شود:
1.گفتا که خراب اولی از نمونه هایِ بارزِ این خرابی هاست. نام کتاب هم، به درستی، خرابی گذاشته شده است. در این اثر، دوراس به خراب کردنِ پنداشت هایِ پیشین همت گماشته است؛ در ساختارِ داستان، این خرابی، ساخار زُدایی و ژانر گریزی، آن قدر جدی است که هرگز نمی توان به این اثر نامی از قبیلِ داستان، رمان، نمایش نامه، فیلم نامه و ... نهاد. چه بسا هر کدام از این ها باشد ولی قطعاً نامی و عنوانی یگانه که بتوان در آن اتفاق نظر داشت، نمی توان برایش یافت. این اثر در ابتدا هم چون یک رمان جلوه می کند، مقداری که پیش می روی تعدادی از عناصرِ نمایش نامه ای-فیلم نامه ای را در آن می یابی که تا حدودی تصورت را به هم می ریزد و بعد با خرابی هایِ دیگری مواجه می شوی که همین ها را هم فراموش می کنی.
1.1. در گفتا که خراب اولی جمله ها،تک تک، معنادار و منظم هستند ولی وقتی جمله ها را پشت سر هم می خوانی، گاه هیچ ارتباط یا نظمِ منطقیِ خاصی در لابه لایِ این سطرها نمی یابی؛ گمان می کنی که اشتباهی رخ داده: یا تند خوانده ای و سرسری گذشته ای، یا چیزی جا اُفتاده، و یا چیزی هست که قادر به درکش نیستی. باز می گردی و دوباره می خوانی و ابته ابن بار نیز چیزی بیشتر نصیب نمی بری. در نهایت، سعی می کنی کلیتی بسازی که بله ماجرا، ماجرایِ سه-چهار تا زن و مرد است که هر یک گرفتارِ نوعی از "ملال" هستند و اوقاتشان را در هتل ها و سواحلِ دریا و جنگل و نوشگاه ها می گذرانند. اما این قطعاً همه ی داستان نیست. داستان در بندبندِ خود، داستان است نه در این برداشتِ کلی و کلاسیک. همین خرابی ها، داستان است، کلِ ماجراست و چیزی خارج از آن که نشان از یک سیطره یا روایتِ کلی داشته باشد، وجود ندارد.
1.2. شخصیت هایِ داستان هم همین طورند. چیستی یا کیستی شان خوب و آشکارا معلوم نمی شود. گاه حتا تصور می شود که به جایِ یکدیگر حرف می زنند؛ گویی یکی از شخصیت ها هیچ نمی گوید، فقط نگاه می کند و تو حرف و سخنش را از زبانِ دیگری می شنوی؛ یکی میشود دیگری در عینِ حال که خود است: خودش است و دیگری. خودش دیگری است و دیگری خودش. و این البته در جایی اهمیت اش آشکارتر می شود که بدانیم نویسنده هیچ نشانه ی ویرایشیِ ویژه ایِ برایِ بازی ها و جایگشت هاو این-آن شدن ها، در متن به کار نبرده تا زود آن را دریابی. شاید خواندنِ متن وابسته است به سپیدخوانی ها، به خواندنِ ناگفته ها و یا در منظری دیگر، به تفکر در چه گفتن ها و چگونه گفتن ها.
« آلیسا چیزی نمی شنود. آهنگ گفتارش ناگهان کُند می شود، شمرده حرف می زند:
_ وقتی که آنجا هستی می توانم فراموشت کنم. خب، کتاب به کجا رسیده؟ دیگر در فکرش نیستی؟
_ نه، دارم با تو حرف می زنم.
آلیسا ساکت می ماند. بعد می پرسد:
_ شخصیت اصلی در این کتاب چه کسی است؟
ماکس تُر می گوید: ماکس تُر.
_ چه می کند؟
_ هیچ؛ آدمی است که نگاه می کند.»( دوراس، 1381: 34)
1.3. گفتا که خراب اولی را می توان در یک واژه ی تنها خلاصه کرد و این واژه البته چیزی نیست جز "خرابی". بهتر اما این است که آن را در لابه لایِ واژگان بجوییم تا تنها در یک واژه: خرابی، خلأ، تنهایی، ملال، بی حوصلگی، سردرگُمی، شیدایی، یأس، بیزاری، بی هدفی، و باز خرابی و خرابی و خرابی. حتا گویی دوراس با به فیلم در آوردنِ این اثر خواسته است این "خلأ" و "خرابی" را به پرده ی سینما نیز بکشاند.(ویرکُندُله،1380: 113)
« آلیسا از جا بر می خیزد.
الیزابت آلیون: چی شد؟
آلیسا: بیزاری...بیزاری.
الیزلبت فریاد می زند:
شما می خواهید مرا مأیوس کنید؟
آلیسا به او لبخندی می زند:
_ بله، دیگر چیزی نگویید.
_ نه دیگر حرفی نم زنیم.
آلیسا: دیر شده است دیگر.
_ برای؟
_ از پا در آمدنِ شما_لبخند می زند_ خیلی دیر شده.
سکوت.»(دوراس،1381: 70-71)

1. دوراس، مارگریت(1381). گفتا که خراب اولی. ترجمه ی قاسم روبین. نهران: نیلوفر.
2. ویرکُندُله، آلن(1380). حقیقت و افسانه: سیری در آثار و احوال مارگریت دوراس. ترجمه ی قاسم روبین. تهران: نیلوفر.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی