نامههای چاپلین به دخترش یا کتاببازی و شیّادی
تا حالا بارها مطالبی اینجا و آنجا دربارهی آن نامهی دروغین چاپلین به دخترش خوانده و شنیده بودم. نامهای که حتّی خودش را به کتابهای درسی هم رسانده و نویسندهی آن چاپلین که هیچ بلکه یک شیر پاک خوردهی ایرانیِ بچّه مسلمانِ غیرتیِ ناموسپرستی بوده که گویا برای نصیحت کردن زن و بچّهاش و زن و بچّههای مردان سرزمیناش هر چه گفته افاقه نکرده تا اینکه مجبور شده نامهای از زبان چاپلین بنویسد و در آن کلّی به عفت و شرم و حیا توصیه کند تا بلکه مردم این دفعه به خاطر چاپلین هم که شده یک خرده رعایت کنند.
اینها بود تا اینکه امروز در نشر ویستار کتابی دیدم با عنوان «نامههای چاپلین به دخترش». نوشتهی دیوید رابینسون. ترجمهی مهشید ظریف. یعنی در جا شاخ در آوردم و به حماقت و نادانی خودم خندیدم که تا آن روز فکر میکردم آن نامه دروغکی است. چون یکدفعه نه نامه که «نامهها»ی چاپلین به دخترش منتشر شده، پس چرا من در اشتباه بودم؟
کتاب را برداشتم. بسیار کمحجم بود. داخلش را نگاه کردم در صفحهی فهرست سه عنوان دیدم:
۱. مقدّمهی مترجم؛ ۲. دربارهی زندگی چاپلین؛ ۳. نامهی چاپلین به دخترش.
اینجا بود که فهمیدم معنای «نامهها» یعنی نامه. یعنی این جمع از آن جمعها نیست بلکه از آن یکیهاست! مفرد است. و آن نامه هم همان نامهی کذاییِ کذب و ساختگی بود.
بعد نکتهی جالب این بود که گفتم اگر نامههای چاپلین است پس دیگر نویسندهاش چرا کس دیگری است؟ به فیپای کتاب نگاه کردم ببینم این جناب رابینسون کیست و چهکاره است که هیچ اثری از او در فیپا نیافتم. فقط نامِ شخصِ شخیصِ مترجمِ بزرگوار را دیدم. جالب است که کتاب حجمش خیلی کم بوده که به لطایفالحیل خواستهاند آن را به یک حدّ مقبولی برسانند: اولاً در هر صفحه فقط نزدیک ۱۰ سطر قرار گرفته و هرسطر هم پنج شش کلمه. یک صفحه در میان هم یک عکس بینهایت بیکیفیّت گذاشتهاند تا ۱۰-۱۲ صفحه هم اینجوری پر شود. و ... .
در صفحهی اوّل کتاب به راحتی میتوانید هدفِ احمقانهی مترجم و ناشر را از این محصول بیحاصل ببینید. در زیر عنوان کتاب «نامههای چاپلین به دخترش» یک عنوان توضیحی مستوفا با قلم کوچکتر آمده است: «سرشار از نکتههای هشداردهنده به انسان عموماً و به دختران و زنان خصوصاً درباب زندگی و زیستن شرافتمندانه»! میتوانستند به جای اینها بگذارند: توصیههای اخلاقی چاپلین دربارهی حجاب و شرم و حیا برای زنان امروز تهران و ایران که آرامآرام دارند مبانی اسلامی را نادیده میگیرند.
دختر خجالت بکش! این کتاب رو بخون ببین چاپلین چی میگه. بعد روسریت رو درست کن!
ناشر محترم کتاب که واقعاً کارش خسته نباشید و دستمریزاد دارد نامِ وزینش شایستهی کارِ سترگش است: انتشارات سراج اندیشه. مشهد.
بالاخره در دور و زمانهای که قرار است کتاب منتشر نشود، گویا همینها هم غنیمت است نه؟
پینوشت:
۱. محمد قائد در کتاب دفترچهی خاطرات و فراموشی (طرح نو، ۱۳۸۴، چ دوم) اشارهای به این نامهی دروغین دارد و مینویسد:«در ایران متنی که شهرت دارد نامهای از چاپلین به دخترش جرالدین است بارها چاپ شده و دربارهی آن بسیار حرف زدهاند امّا تاکنون منبعی برای اصل این نامه ارائه نشده است. متن مورد بحث در حال و هوایی است رمانتیک و شورانگیز، و به چیزی میماند که آدمی بسیار احساساتی و اخلاقی و اهل نصیحت برای ثبت در تاریخ روی کاغذ آورده باشد.» (ص ۱۰۰) و در پانوشت همین صفحه نوشته است: «فرجالله صبا، روزنامهنگار قدیمی، با صراحت به نگارنده میگوید این متن را شخصاً نوشته و از بابت استفاده از اسم چاپلین متأسف نیست، زیرا اثری فناناپذیر جعل کرده است که در غیر این صورت فراموش شده بود.»
من هم خودم کلّی اینترنت را زیرورو کردم بلکه نامهای از چاپلین به دخترش پیدا کنم ولی چیزی دستم را نگرفت.
اینها بود تا اینکه امروز در نشر ویستار کتابی دیدم با عنوان «نامههای چاپلین به دخترش». نوشتهی دیوید رابینسون. ترجمهی مهشید ظریف. یعنی در جا شاخ در آوردم و به حماقت و نادانی خودم خندیدم که تا آن روز فکر میکردم آن نامه دروغکی است. چون یکدفعه نه نامه که «نامهها»ی چاپلین به دخترش منتشر شده، پس چرا من در اشتباه بودم؟
کتاب را برداشتم. بسیار کمحجم بود. داخلش را نگاه کردم در صفحهی فهرست سه عنوان دیدم:
۱. مقدّمهی مترجم؛ ۲. دربارهی زندگی چاپلین؛ ۳. نامهی چاپلین به دخترش.
اینجا بود که فهمیدم معنای «نامهها» یعنی نامه. یعنی این جمع از آن جمعها نیست بلکه از آن یکیهاست! مفرد است. و آن نامه هم همان نامهی کذاییِ کذب و ساختگی بود.
بعد نکتهی جالب این بود که گفتم اگر نامههای چاپلین است پس دیگر نویسندهاش چرا کس دیگری است؟ به فیپای کتاب نگاه کردم ببینم این جناب رابینسون کیست و چهکاره است که هیچ اثری از او در فیپا نیافتم. فقط نامِ شخصِ شخیصِ مترجمِ بزرگوار را دیدم. جالب است که کتاب حجمش خیلی کم بوده که به لطایفالحیل خواستهاند آن را به یک حدّ مقبولی برسانند: اولاً در هر صفحه فقط نزدیک ۱۰ سطر قرار گرفته و هرسطر هم پنج شش کلمه. یک صفحه در میان هم یک عکس بینهایت بیکیفیّت گذاشتهاند تا ۱۰-۱۲ صفحه هم اینجوری پر شود. و ... .
در صفحهی اوّل کتاب به راحتی میتوانید هدفِ احمقانهی مترجم و ناشر را از این محصول بیحاصل ببینید. در زیر عنوان کتاب «نامههای چاپلین به دخترش» یک عنوان توضیحی مستوفا با قلم کوچکتر آمده است: «سرشار از نکتههای هشداردهنده به انسان عموماً و به دختران و زنان خصوصاً درباب زندگی و زیستن شرافتمندانه»! میتوانستند به جای اینها بگذارند: توصیههای اخلاقی چاپلین دربارهی حجاب و شرم و حیا برای زنان امروز تهران و ایران که آرامآرام دارند مبانی اسلامی را نادیده میگیرند.
دختر خجالت بکش! این کتاب رو بخون ببین چاپلین چی میگه. بعد روسریت رو درست کن!
ناشر محترم کتاب که واقعاً کارش خسته نباشید و دستمریزاد دارد نامِ وزینش شایستهی کارِ سترگش است: انتشارات سراج اندیشه. مشهد.
بالاخره در دور و زمانهای که قرار است کتاب منتشر نشود، گویا همینها هم غنیمت است نه؟
پینوشت:
۱. محمد قائد در کتاب دفترچهی خاطرات و فراموشی (طرح نو، ۱۳۸۴، چ دوم) اشارهای به این نامهی دروغین دارد و مینویسد:«در ایران متنی که شهرت دارد نامهای از چاپلین به دخترش جرالدین است بارها چاپ شده و دربارهی آن بسیار حرف زدهاند امّا تاکنون منبعی برای اصل این نامه ارائه نشده است. متن مورد بحث در حال و هوایی است رمانتیک و شورانگیز، و به چیزی میماند که آدمی بسیار احساساتی و اخلاقی و اهل نصیحت برای ثبت در تاریخ روی کاغذ آورده باشد.» (ص ۱۰۰) و در پانوشت همین صفحه نوشته است: «فرجالله صبا، روزنامهنگار قدیمی، با صراحت به نگارنده میگوید این متن را شخصاً نوشته و از بابت استفاده از اسم چاپلین متأسف نیست، زیرا اثری فناناپذیر جعل کرده است که در غیر این صورت فراموش شده بود.»
من هم خودم کلّی اینترنت را زیرورو کردم بلکه نامهای از چاپلین به دخترش پیدا کنم ولی چیزی دستم را نگرفت.
3 نظر:
آقا بسیار عالی بود
تصورش را بکن وقتی در قرن بیست می شود همچین کاری کرد، آثار مهم و عجیب وغریب ادب فارسی چه بلایی سرش آمده
هر کس هر بیماری داشته ، در این آثار تِرکمون زده
جای تأسف هم انگار خالیه...
سلام محمد جان
من هم چند سال پیش که با این نوشته در اینترنت برخورد کردم از آنجا که نمیدانستم نوشته ای دروغین است بسیار شگفت زده شدم، زیرا لحن این نوشته بسیار متفاوت با تفکرات چاپلین در سینمای او می باشد به هر حال سعی کردم از منبع موثقی اطلاعاتی کسب کنم و در هیچ جایی نتوانستم به واقعیت این نوشته مبنی بر اینکه چاپلین این نامه را نوشته باشد پیدا کنم . ولی در جایی مطلبی از خود جرالدین خواندم که جالب بود که خود او هم از متن این نامه اطلاعی نداشت(البته بازهم نمیدانم که این خبر هم واقعیت دارد یا نه). بسی جای تاسف است.
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی