سخن

یادداشت‌های ادبی ـ انتقادی محمد میرزاخانی

نام:
مکان: نا کجا, بی کجا, Iran

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۴

مارگریت دوراس و پایانِ خرابی ها


دوراس در یکی از مصاحبه هایش به سبک و شیوه ای به اسم "دوراسی" اشاره می کند. او مدعی است که نوشته هایش، از نظر بیان و زبان، دوراسی هستند. آن گاه خود در ادامه، منظورش را نوشتار دوراسی، یا زبان و شیوه ی بیان دوراسی این گونه شرح می دهد غ دوراسی به این معنا که:
«جلوی کلمه را نگیریم ؛ بگذاریم بگذاریم جاری شود. کلمه را درست همان لحظه ای که به ذهن خطور کرد باید ثبتش کرد. سریع، خیلی سریع باید نوشت، قبل از این که لحظه ی حضورش را از دست بدهیم.»(دوراس،1381،ص214)
این ویژگی،از بارزترین نکاتی است که در نوشته های دوراس به چشم می خورند. تقریباً در همه ی نوشته ها، ولی به طور خاصی در عاشق و باران تابستان، دوراس به جمله بندی های برآمده از دستور زبان ها توجهی ندارد. همان گونه می گوید و می نویسد که طبیعت زبان در همان موقعیت خاص و در همان اثر می طلبد . به نظر او زبان طبیعی مردم به نوعی ادبی است ولی به علتِ کثرتِ استعمال و نیز به علتِ زیادیِ نزدیک بودن مردم به آن، توجهی بهش نمی شود. دوراس، اما، همین شیوه را برایِ خود اختیار کرده است و اغلبِ نوشته هایش به همین سبک و سیاقند. یکی از آخرین نوشته های دوراس ، که درست همین سبک و شیوه را دارد و بلکه بسیار شاعرانه هم هست، "نوشتن همین و تمام"Ecrir:ce,tout ) ) است .
با اشاره به این نوشته، و نقل چند عبارت از آن، این نوشتار را به پایان می برم.
همین و تمام، گویی پایان خرابی هاست. پایان ویرانی. برگه ی پایانی نوشتن از خرابی و ملال و شکست . گویی یکباره همه چیز برایِ دوراس پایان یافته است : نوشتن ، که به نوعی همه چیز اوست، هم همین طور. دیگر از نوشتن هم کاری ساخته نیست. مرگ آمده و باید گذاشت و رفت. همه چیز پایان یافته و چیزی نمانده مگر "هیچ". یک هیچِ بزرگ. زندگیِ دوراس که یکسره در قلمروِ ادبیات گذشته، به فرجامش می رسد و ادبیات می شود برایش باطل، باطلِ اباطیل:
« باطل اباطیل .
همه چیز باطل است و ادامه ی باد
این دو کلمه گویای تمامی ادبیات روی زمین است.
باطل اباطیل، بله .
همین دو کلمه به تنهایی مفتاح جهان است :
چیزها، بادها، فریادهای کودکان، خورشید فرو مرده

در هنگامه ی این فریادها.
کاش دنیا به آخر برسد.
باطل اباطیل
همه چیز باطل است و ادامه ی باد.»(دوراس،1381،ص250)

باز در همین نوشته های پایانی، در همین و تمام، او نیم نگاهی به نوشته هایش و سبکِ داستان پردازی اش دارد. می گوید:

«من هیچ وقت
الگو نداشته ام.
در عین تمکین، تمرد کرده ام.
هنگام نوشتن ، دست خوش همان جنونی ام که در
زندگی دچارش هستم.
به وقت نوشتن، با انبوهی از صخره ها رو در رویم،
همان صخره های سدی بر اقیانوس آرام.»(دوراس،1381،ص245 – 246)

به هر رو ، گفتن از دوراس، و گفتن از خرابی ها در اندیشه و آثار او مجالی بسیار بیش از این می خواهد که فعلاً به همین میزان بسنده می شود.
..................................................................................................
دوراس، مارگریت(1381) نوشتن، همین و تمام؛ ترجمه ی قاسم روبین؛ تهران:نیلوفر

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی