يادداشتها و تأمّلات ترياكي
1. در دهات ما تقريباً همه ترياك ميكشند: پير و جوان، زن و مرد.
2. بيشتر آنهايي كه به سنّ مدرسه رفتن رسيدهاند، دستكم يك بار تجربهي ترياك كشيدن دارند و دست بالا دهها بار پاي بساط نشسته است.
يك ناسازه:
3. هيچ كس در دهات ترياكي نيست و همه ترياك ميكشند! مسئله اينجاست كه مردم ده خودشان را ترياكي به حساب نميآورند، يا دستكم بيشترشان اينطورند، حتّا اگر هر روز يا يك روز در ميان بساطشان به راه باشد. آنها كسي را ترياكي ميدانند كه مثل "آ تقي" باشد. و آنها هيچ كدام "آ تقي" نيستند.
4. بعضي از آنهايي كه ترياك ميكشند سيگار هم استعمال ميكنند امّا جالب اينجاست كه خيليهايشان سيگاري نيستند.
5. پيشتر از اينها در دهات، بچههاي ده همين حس را نسبت به سيگار داشتند امّا اينك آن را به ترياك انتقال دادهاند.
6. خيلي وقتها براي مهمانهاي عزيزشان، يا براي اينكه به مهمان نشان بدهند كه چقدر برايشان عزيز است و خاطرش را ميخواهند، بساط ترياك جور ميكنند: منقل و بافور، يا سيخ و آتش و سنجاق، يا (به تعبير بعضيهاشان) "قُلقُلي" يا ... .
7. در دهات ترياك كشيدن را عيب خاصّي به حساب نميآورند؛ لذّتي است در كنار همهي لذّتها، يا لذّتي است سرِ همهي لذايذ. از همين روست كه هيچ كس از ديگري ترياك كشيدناش را پنهان نمي كند سهل است كه ترياك كشيدنهايشان همواره جمعي و گروهيست. جالب اينجاست كه برادرهاي كوچكتر اغلب هيچ حيا يا ترسي از پدر يا برادرهاي بزرگتر ندارند و خيلي وقت پاي يك بساط، از اهل يك خانه همه سالهاش پيدا ميشود: 10-12 ساله بگير تا 50-60 ساله؛ گرچه ميتوان خيلي وقتها دور يك بساط شاهد يك معدّل سنّي نسبتاً هماهنگي هم بود: نوجوانها با هم، جوانها با هم، بزرگسالان و پيرها هم با هم. زنها هم بيشتر در جمع مردان بزرگسال و پير مينشينند.
8. در دهات، دور هم نشستن، ترياك كشيدن را در پي دارد؛ و ترياك كشيدن، دور هم نشستن را ايجاب ميكند. ترياك جمع را ميطلبد و جمع ترياك را.
9. آنهايي كه ترياك ميكشند اوّلين تجربههايشان با جمع بوده و اغلب با جمع به عيششان ميپردازند و تنهايي مبادرت به اين امر نميكنند.
10. كمتر سرگرمييي در دهات به اندازهي ترياك كشيدن هواخواه و طرفدار دارد. در جمعها هرچيز ممكن است فراموش شود ولي كمتر ميشود كه آن چيز ترياك باشد.
11. ترياك كشيدن "پا" ميخواهد به همين جهت كمتر كسي تنهايي ترياك ميكشد يا ترياكي ميشود. وجود دستكم يك-دو نفر "پا" در خيلي از اينگونه امور لازمهي كار است. جزء اصليست؛ تا نباشد انگار كه نميشود. از دوستان سيگاري كه ميپرسم بيشترشان سيگاري شدنشان در جمع بوده در جايي كه "پا" بوده و پا داده. و آنهايي هم كه هر از گاهي كموبيش سيگار ميكشند وقتي "پا" باشد سيگاريهاي قهّاري ميشوند و سيگار از دَمشان نميافتد. وقتي "پا" باشد نه تنها ميكشند كه رنگارنگ و جورواجور ميكشند و جهاني را ميخواهند به دَم دود بدهند. از جان و دل مايه ميگذارند.
12. ترياك خيلي گران نيست. چون جمعي هم كشيده ميشود ارزانتر ميافتد، هربار يكي جور ميكند و دو دَره بازي هم كمتر در جمعشان رواج مييابد. به اصطلاح كسي لش نيست: همه پا كارند و كاري و سرمايهگذار. اگر كسي جز اين باشد زود از جمع رانده ميشود؛ البتّه حساب مهمانها و گذريها جداست.
13. ترياك را به همان شيوهي حسنهي معمول و شناختهشدهي دورگرداني ميكشند. منقل يا پيكنيك را وسط ميگذارند يكي ساقي، سكّاندار، ميرزا، اوستا، ميداندار، دورگردان، ملّا، حُقّهچسبان/حُقّهگير/حُقّهزن، يا ... ميشود؛ يعني ميچسباند، يا به اصطلاح ترياك را كه بر سر سنجاق است به سيخ ميچسباند و ديگران دَم ميگيرند، يعني دودي را كه بلند ميشود با يك قيف يا لوله يا هر چيز استوانهاي شكل ديگر كه يك سرش تنگ باشد براي دهان گذاشتن و سر ديگرش گشاد تا دودِ بيشتري جذب كند و چيزي حرام نشود، ميكشند. (اين البتّه شيوهي سيخ و سنگياش است و شيوههاي ديگر هم هر يك آداب و آييني دارند خاصّ خودشان.)؛ از آنجا كه ترياك كشيدن خيلي زيادي پاپيولار شده و ديگر آن تشريفات ترياك كشيهاي اعيان بزرگان را ندارد، اغلب به همين شيوه ميكشند و با بافور كشيدناش كمتر متداول است مگر براي كلاس يا آن كه كسي همانطور عادت كرده باشد. تازه با بافور كشيدن ترياك بيشتري نياز دارد و خرج را بالا ميبرد.
14. در داخل خانه، روي ايوان، داخل باغ و هر جاي خوب و خوش ديگري ميكشند و خيلي به جاهاي الزاماً دنج نميانديشند_ گرچه اگر دنج باشد عيش مُدامي به پا ميكنند.
15. چاي همشرهي ترياك است. چاي مينوشند و ميكشند و ترياك دور ميگردد و ميگردد و به تناوب نوبت به هركس ميرسد. كمتر ميشود كه نوبتشان را خالي كنند و جا به ديگري بسپارند ولي هر از گاهي هم اينطور ميشود. البتّه حل كردن ترياك در چاي هم كه معروفتر از آن است كه نياز به اشاره داشته باشد.
16. يك باره همهي ترياكي را كه دارند بر سر سنجاق يا حُقّه نميگذارند بلكه يك نخود يك نخود پيش ميروند به شيوهي الهي به اُميد تو تا ببينند كه تا كجاها ميشود پيش رفت. ميزان پيشروي بستگي به عواملي دارد چون: فرصت كافي (كه در دهات آنهم در اين ايّام خروارخروار پيدا ميشود)؛ پا كارها؛ مقدار ترياك موجود در مجلس؛ طلبيدن: يعني اينكه در آن وعده چقدر بطلبد، چقدر حال بدهد، چقدر كيفور كند، و ... .
17. ترياك برخلاف سيگار بسيار خوشبوست؛ بويش لطافت و نرمي و نوازشگري گيرايي دارد. از همان اوّل ميگيرد برخلاف سيگار كه اغلب اوّلش تلخ و رماننده است. عطر دلانگيزش تا چند خانه اينور-آنور را پوشش ميدهد (و اين البتّه خيلي وابسته است به كيفيّت جنس)؛ كمتر ميشود در جايي ترياك بكشند و ديگران اصلاً متوجّه نشوند و اين در صورتيست كه يا آن طرف بوي اين ظريفه را نشناسد يا اينكه با بوي چيز ديگري مثل اسفند مخلوط شده باشد؛ البتّه باز تكرار ميكنم كه بوي ترياك اصلاً مثل بوي سيگار بد و زننده نيست و توجّههاي مشكوك را به خود برنميانگيزد، مگر آنكه شنوندهي بو كمي تا قسمتي اهل باشد.
18. دهاتيها بيشتر مجال ترياك كشيدن دارند چون هم باغ و بستان خداوند مهيّاست، هم فراغت بيشتري دارند (مخصوصاً در زمستان) هم وسايل تفريحي چنداني دور و برشان نيست كه با آن سرگرم شوند؛ هم آن حيا و حريمي كه در شهر ميان والدين و فرزندان يا ميان برادران هست در ميانشان نيست و به اصطلاح خيلي دو رو نيستند. [نمونههاي فراواني از اين نبود حريم و حياي شهريها در دهات ديده ام: اينكه جلوي همديگر بدون اينكه خيلي فاصله بگيرند يا از هم دور شوند شلوار را مي كشند پايين و صحراي خشك را آبياري ميكنند يا تپّهاي اثر از خود به جا ميگذارند؛ يا اينكه در كوچه و صحرا و خانه و زير كُرسي و هرجاي ديگر كه مجال و حوصلهاي باشد با باد شكم اركستري راه مياندازند كه بيا و بشنو؛ و اساساً يكي از تفريحات و موجبات خندهشان ميشود همين باد شكم و همين كه اسم با مسمّاي گوز را بر تارك خود دارد و جهاني را از آن رهايي نيست! حكايتهاي بسياري از اين باد دارم كه از خاطرات خوش زندگيام هستند و گاه به خاطرشان آنقدر خنديدهام كه .. . در بعضي نوشتهها هم حكايت فراواني از اين پديدهي مستطاب ميتوان يافت: بهترين و خواندنيترينشان "گوزنامه"ي مرتضي كرامتي است كه پيشترها در سايت سردوزامي بود؛ در نوشتههاي اميل زولا فراوان با اين پديدهي خودآ و توآر روبهرو ميشويم مخصوصاً در كتاب زمين كه گاه از خنده بايد درازكش شويد و آخرين چيزي هم كه خواندهام در كتاب (يا زندگينامهي خودنوشت) فوقالعاده خواندني و لذّت بردني و شيرين شما كه غريبه نيستيد هوشنگ مرادي كرماني است كه داستانهايي از باديهسراييهاي پدرش نقل ميكند شنيدني و خواندني. و در فولكلور ايراني و در ميان اصطلاحها و ضربالمثلها هم الي ماشاءالله ميتوان اين ماجرا را تعقيب كرد.] از همين روست كه ترياك ميشود مادر تفريحات و جدّيِاتشان در ايّام فراغت؛ و البتّه بايد "ورق" را هم پاي ديگر اين تفريح (قبل يا بعدش) به شمار آورد. امّا در زندگي شهريها اينهمه مجال يكباره دست نميدهد، هميشه يك پاي كار لنگ است: يا جا نيست يا مزاحم هست يا وقت نيست يا پا يا ... . با اين خانههاي آپارتماني هم كه.. .
19. براي ترياك خواص فراواني قائلند. و البتّه آنها ترياك را به خاطر خواصش مصرف نميكنند بلكه به خاطر خودش، به خاطر نفس قضيه (يادآور ماجراي هنر براي هنر) استعمال ميكنند؛ و نهايتاً براي لذّت بردن. ترياك را كمر سفتكُن ميدانند (و ضربالمثل "ترياك كشيد كمرش سفت بشه غيرتش شل شد" بر آمده از همين باور است گرچه تأكيدش بر باوري ديگر است؛). ترياك را آرامبخش و مُسكّن بسيار مجرّبي ميدانند كه بر هر درد بيدرماني دواست. ترياك نيرو و توان را افزايش ميدهد و نميگذارد بفهمي كه خستهاي يا فشار سنگيني بر دوشات است (بنا به همين باور، در ايّامي كه كارهاي روستا سنگين ميشود و تلاش شبانروزي ميطلبد، شبها كار ميكنند و ميكشند، و ميكشند و كار ميكنند. مخصوصاً آنهايي كه با ماشينهاي صنعتي مشغول دروي گندم و آسيا كردن آن براي ديگران هستند و بابت هر ساعت كار دهها هزار تومان به جيب ميزنند، خودشان را با اين معجون جادويي سرپا و بيدار نگه ميدارند. آنهم با توجّه به اين نكتهي مهم كه هميشه در روستاها چنين كارهاي نان و آبداري پيدا نميشود و اين كارها كاملاً فصلي است. در يك فصل بايد سخت كار كرد و خرج دود را براي فصلهاي ديگر ذخيره كرد.)
20. در مواقعي كه همهي عوامل مهيّا هستند ديگر ترياك كشيدن به يك بار ختم نميشود. گاه در يك روز چهار-پنج بار و حتّا بيشتر ترياك ميكشند: با اين مهمان، با آن دوست، با اين جمع، در آن مهماني، با مهمان تازه وارد، و... . گاه بعضي از آخر شب شروع ميكنند و تا خود صبح ميكشند. و البتّه در بين كشيدنها سيگار هم ميكشند، چاي هم مينوشند، تنقّلات ميخورند، چُرت هم ميزنند، چرت و پرت هم ميگويند، آهنگ باديِ شكمي هم مينوازند، ورق بازي هم ميكنند؛ و... .
پدربزرگم حكايتها و خاطرات بسياري دارد از ترياك و ترياككشي و كاشتِ آن در روستايمان در حدود چهل-پنجاه سال پيش؛ فراوان و ارزان بودناش؛ عرضهي دولتياش؛ مصرف فراواناش در مهمانيها و جشنها و عروسيها؛ تكّههاي بزرگ بزرگ كندنش در اينگونه مجالس و پرتابش براي ميهمانان و خواستارانش؛ ابلاغ ممنوعيّت كشتاش از طرف دولت و دزدكي كاشتن انها به صورت بسيار پراكنده و تكتك در ميان كِشتههاي ديگر مثل يونجه و گندم و...؛ البتّه كاملاً به نوستالژي پدربزرگ و حكايتهايش آگاهم (مقالهي محمد قائد در اين زمينه با عنوان «دربارهي نوستالژي» در كتاب دفترچهي خاطرات و فراموشي، اين حسّ و حال را خوب توصيف ميكند).
مادربزرگ عزيزم ميگفت از بس بچههايمان زياد بودند و پشتسرهم و شيربهشير، و از آن طرف كارها تمام نشدني و طاقتفرسا (از تميز كردن طويلهها تا دوشيدن شير گاو گوسفند و پختن و آماده كردن غذا و جارو كردن خاك و خُل خانه و حياط، و رفتن سر مزرعه براي جمع كردن نخود و لوبيا و ...، بردن غذا يا بين غذا يا عصرانه و چاي به صحرا، و ...) كمتر فرصت داشتيم كه به بچّهها هيچ نوع توجّهي داشته باشيم و از گريه و فريادشان اعصابمان كه به اندازهي كافي هميشه خُرد بود خُردتر هم ميشد، به همين دليل براي آرام كردنشان هر وعده تكهاي ترياك در مقداري شير يا چاي حل ميكردم و به خوردشان ميدادم تا آرام بشوند و بگيرند بخوابند تا به كارهايمان برسيم. جالب اينجا بود كه ميگفت: از شير گرفتن بچّهها آنقدر سخت نبود كه از ترياك گرفتنشان!
2. بيشتر آنهايي كه به سنّ مدرسه رفتن رسيدهاند، دستكم يك بار تجربهي ترياك كشيدن دارند و دست بالا دهها بار پاي بساط نشسته است.
يك ناسازه:
3. هيچ كس در دهات ترياكي نيست و همه ترياك ميكشند! مسئله اينجاست كه مردم ده خودشان را ترياكي به حساب نميآورند، يا دستكم بيشترشان اينطورند، حتّا اگر هر روز يا يك روز در ميان بساطشان به راه باشد. آنها كسي را ترياكي ميدانند كه مثل "آ تقي" باشد. و آنها هيچ كدام "آ تقي" نيستند.
4. بعضي از آنهايي كه ترياك ميكشند سيگار هم استعمال ميكنند امّا جالب اينجاست كه خيليهايشان سيگاري نيستند.
5. پيشتر از اينها در دهات، بچههاي ده همين حس را نسبت به سيگار داشتند امّا اينك آن را به ترياك انتقال دادهاند.
6. خيلي وقتها براي مهمانهاي عزيزشان، يا براي اينكه به مهمان نشان بدهند كه چقدر برايشان عزيز است و خاطرش را ميخواهند، بساط ترياك جور ميكنند: منقل و بافور، يا سيخ و آتش و سنجاق، يا (به تعبير بعضيهاشان) "قُلقُلي" يا ... .
7. در دهات ترياك كشيدن را عيب خاصّي به حساب نميآورند؛ لذّتي است در كنار همهي لذّتها، يا لذّتي است سرِ همهي لذايذ. از همين روست كه هيچ كس از ديگري ترياك كشيدناش را پنهان نمي كند سهل است كه ترياك كشيدنهايشان همواره جمعي و گروهيست. جالب اينجاست كه برادرهاي كوچكتر اغلب هيچ حيا يا ترسي از پدر يا برادرهاي بزرگتر ندارند و خيلي وقت پاي يك بساط، از اهل يك خانه همه سالهاش پيدا ميشود: 10-12 ساله بگير تا 50-60 ساله؛ گرچه ميتوان خيلي وقتها دور يك بساط شاهد يك معدّل سنّي نسبتاً هماهنگي هم بود: نوجوانها با هم، جوانها با هم، بزرگسالان و پيرها هم با هم. زنها هم بيشتر در جمع مردان بزرگسال و پير مينشينند.
8. در دهات، دور هم نشستن، ترياك كشيدن را در پي دارد؛ و ترياك كشيدن، دور هم نشستن را ايجاب ميكند. ترياك جمع را ميطلبد و جمع ترياك را.
9. آنهايي كه ترياك ميكشند اوّلين تجربههايشان با جمع بوده و اغلب با جمع به عيششان ميپردازند و تنهايي مبادرت به اين امر نميكنند.
10. كمتر سرگرمييي در دهات به اندازهي ترياك كشيدن هواخواه و طرفدار دارد. در جمعها هرچيز ممكن است فراموش شود ولي كمتر ميشود كه آن چيز ترياك باشد.
11. ترياك كشيدن "پا" ميخواهد به همين جهت كمتر كسي تنهايي ترياك ميكشد يا ترياكي ميشود. وجود دستكم يك-دو نفر "پا" در خيلي از اينگونه امور لازمهي كار است. جزء اصليست؛ تا نباشد انگار كه نميشود. از دوستان سيگاري كه ميپرسم بيشترشان سيگاري شدنشان در جمع بوده در جايي كه "پا" بوده و پا داده. و آنهايي هم كه هر از گاهي كموبيش سيگار ميكشند وقتي "پا" باشد سيگاريهاي قهّاري ميشوند و سيگار از دَمشان نميافتد. وقتي "پا" باشد نه تنها ميكشند كه رنگارنگ و جورواجور ميكشند و جهاني را ميخواهند به دَم دود بدهند. از جان و دل مايه ميگذارند.
12. ترياك خيلي گران نيست. چون جمعي هم كشيده ميشود ارزانتر ميافتد، هربار يكي جور ميكند و دو دَره بازي هم كمتر در جمعشان رواج مييابد. به اصطلاح كسي لش نيست: همه پا كارند و كاري و سرمايهگذار. اگر كسي جز اين باشد زود از جمع رانده ميشود؛ البتّه حساب مهمانها و گذريها جداست.
13. ترياك را به همان شيوهي حسنهي معمول و شناختهشدهي دورگرداني ميكشند. منقل يا پيكنيك را وسط ميگذارند يكي ساقي، سكّاندار، ميرزا، اوستا، ميداندار، دورگردان، ملّا، حُقّهچسبان/حُقّهگير/حُقّهزن، يا ... ميشود؛ يعني ميچسباند، يا به اصطلاح ترياك را كه بر سر سنجاق است به سيخ ميچسباند و ديگران دَم ميگيرند، يعني دودي را كه بلند ميشود با يك قيف يا لوله يا هر چيز استوانهاي شكل ديگر كه يك سرش تنگ باشد براي دهان گذاشتن و سر ديگرش گشاد تا دودِ بيشتري جذب كند و چيزي حرام نشود، ميكشند. (اين البتّه شيوهي سيخ و سنگياش است و شيوههاي ديگر هم هر يك آداب و آييني دارند خاصّ خودشان.)؛ از آنجا كه ترياك كشيدن خيلي زيادي پاپيولار شده و ديگر آن تشريفات ترياك كشيهاي اعيان بزرگان را ندارد، اغلب به همين شيوه ميكشند و با بافور كشيدناش كمتر متداول است مگر براي كلاس يا آن كه كسي همانطور عادت كرده باشد. تازه با بافور كشيدن ترياك بيشتري نياز دارد و خرج را بالا ميبرد.
14. در داخل خانه، روي ايوان، داخل باغ و هر جاي خوب و خوش ديگري ميكشند و خيلي به جاهاي الزاماً دنج نميانديشند_ گرچه اگر دنج باشد عيش مُدامي به پا ميكنند.
15. چاي همشرهي ترياك است. چاي مينوشند و ميكشند و ترياك دور ميگردد و ميگردد و به تناوب نوبت به هركس ميرسد. كمتر ميشود كه نوبتشان را خالي كنند و جا به ديگري بسپارند ولي هر از گاهي هم اينطور ميشود. البتّه حل كردن ترياك در چاي هم كه معروفتر از آن است كه نياز به اشاره داشته باشد.
16. يك باره همهي ترياكي را كه دارند بر سر سنجاق يا حُقّه نميگذارند بلكه يك نخود يك نخود پيش ميروند به شيوهي الهي به اُميد تو تا ببينند كه تا كجاها ميشود پيش رفت. ميزان پيشروي بستگي به عواملي دارد چون: فرصت كافي (كه در دهات آنهم در اين ايّام خروارخروار پيدا ميشود)؛ پا كارها؛ مقدار ترياك موجود در مجلس؛ طلبيدن: يعني اينكه در آن وعده چقدر بطلبد، چقدر حال بدهد، چقدر كيفور كند، و ... .
17. ترياك برخلاف سيگار بسيار خوشبوست؛ بويش لطافت و نرمي و نوازشگري گيرايي دارد. از همان اوّل ميگيرد برخلاف سيگار كه اغلب اوّلش تلخ و رماننده است. عطر دلانگيزش تا چند خانه اينور-آنور را پوشش ميدهد (و اين البتّه خيلي وابسته است به كيفيّت جنس)؛ كمتر ميشود در جايي ترياك بكشند و ديگران اصلاً متوجّه نشوند و اين در صورتيست كه يا آن طرف بوي اين ظريفه را نشناسد يا اينكه با بوي چيز ديگري مثل اسفند مخلوط شده باشد؛ البتّه باز تكرار ميكنم كه بوي ترياك اصلاً مثل بوي سيگار بد و زننده نيست و توجّههاي مشكوك را به خود برنميانگيزد، مگر آنكه شنوندهي بو كمي تا قسمتي اهل باشد.
18. دهاتيها بيشتر مجال ترياك كشيدن دارند چون هم باغ و بستان خداوند مهيّاست، هم فراغت بيشتري دارند (مخصوصاً در زمستان) هم وسايل تفريحي چنداني دور و برشان نيست كه با آن سرگرم شوند؛ هم آن حيا و حريمي كه در شهر ميان والدين و فرزندان يا ميان برادران هست در ميانشان نيست و به اصطلاح خيلي دو رو نيستند. [نمونههاي فراواني از اين نبود حريم و حياي شهريها در دهات ديده ام: اينكه جلوي همديگر بدون اينكه خيلي فاصله بگيرند يا از هم دور شوند شلوار را مي كشند پايين و صحراي خشك را آبياري ميكنند يا تپّهاي اثر از خود به جا ميگذارند؛ يا اينكه در كوچه و صحرا و خانه و زير كُرسي و هرجاي ديگر كه مجال و حوصلهاي باشد با باد شكم اركستري راه مياندازند كه بيا و بشنو؛ و اساساً يكي از تفريحات و موجبات خندهشان ميشود همين باد شكم و همين كه اسم با مسمّاي گوز را بر تارك خود دارد و جهاني را از آن رهايي نيست! حكايتهاي بسياري از اين باد دارم كه از خاطرات خوش زندگيام هستند و گاه به خاطرشان آنقدر خنديدهام كه .. . در بعضي نوشتهها هم حكايت فراواني از اين پديدهي مستطاب ميتوان يافت: بهترين و خواندنيترينشان "گوزنامه"ي مرتضي كرامتي است كه پيشترها در سايت سردوزامي بود؛ در نوشتههاي اميل زولا فراوان با اين پديدهي خودآ و توآر روبهرو ميشويم مخصوصاً در كتاب زمين كه گاه از خنده بايد درازكش شويد و آخرين چيزي هم كه خواندهام در كتاب (يا زندگينامهي خودنوشت) فوقالعاده خواندني و لذّت بردني و شيرين شما كه غريبه نيستيد هوشنگ مرادي كرماني است كه داستانهايي از باديهسراييهاي پدرش نقل ميكند شنيدني و خواندني. و در فولكلور ايراني و در ميان اصطلاحها و ضربالمثلها هم الي ماشاءالله ميتوان اين ماجرا را تعقيب كرد.] از همين روست كه ترياك ميشود مادر تفريحات و جدّيِاتشان در ايّام فراغت؛ و البتّه بايد "ورق" را هم پاي ديگر اين تفريح (قبل يا بعدش) به شمار آورد. امّا در زندگي شهريها اينهمه مجال يكباره دست نميدهد، هميشه يك پاي كار لنگ است: يا جا نيست يا مزاحم هست يا وقت نيست يا پا يا ... . با اين خانههاي آپارتماني هم كه.. .
19. براي ترياك خواص فراواني قائلند. و البتّه آنها ترياك را به خاطر خواصش مصرف نميكنند بلكه به خاطر خودش، به خاطر نفس قضيه (يادآور ماجراي هنر براي هنر) استعمال ميكنند؛ و نهايتاً براي لذّت بردن. ترياك را كمر سفتكُن ميدانند (و ضربالمثل "ترياك كشيد كمرش سفت بشه غيرتش شل شد" بر آمده از همين باور است گرچه تأكيدش بر باوري ديگر است؛). ترياك را آرامبخش و مُسكّن بسيار مجرّبي ميدانند كه بر هر درد بيدرماني دواست. ترياك نيرو و توان را افزايش ميدهد و نميگذارد بفهمي كه خستهاي يا فشار سنگيني بر دوشات است (بنا به همين باور، در ايّامي كه كارهاي روستا سنگين ميشود و تلاش شبانروزي ميطلبد، شبها كار ميكنند و ميكشند، و ميكشند و كار ميكنند. مخصوصاً آنهايي كه با ماشينهاي صنعتي مشغول دروي گندم و آسيا كردن آن براي ديگران هستند و بابت هر ساعت كار دهها هزار تومان به جيب ميزنند، خودشان را با اين معجون جادويي سرپا و بيدار نگه ميدارند. آنهم با توجّه به اين نكتهي مهم كه هميشه در روستاها چنين كارهاي نان و آبداري پيدا نميشود و اين كارها كاملاً فصلي است. در يك فصل بايد سخت كار كرد و خرج دود را براي فصلهاي ديگر ذخيره كرد.)
20. در مواقعي كه همهي عوامل مهيّا هستند ديگر ترياك كشيدن به يك بار ختم نميشود. گاه در يك روز چهار-پنج بار و حتّا بيشتر ترياك ميكشند: با اين مهمان، با آن دوست، با اين جمع، در آن مهماني، با مهمان تازه وارد، و... . گاه بعضي از آخر شب شروع ميكنند و تا خود صبح ميكشند. و البتّه در بين كشيدنها سيگار هم ميكشند، چاي هم مينوشند، تنقّلات ميخورند، چُرت هم ميزنند، چرت و پرت هم ميگويند، آهنگ باديِ شكمي هم مينوازند، ورق بازي هم ميكنند؛ و... .
پدربزرگم حكايتها و خاطرات بسياري دارد از ترياك و ترياككشي و كاشتِ آن در روستايمان در حدود چهل-پنجاه سال پيش؛ فراوان و ارزان بودناش؛ عرضهي دولتياش؛ مصرف فراواناش در مهمانيها و جشنها و عروسيها؛ تكّههاي بزرگ بزرگ كندنش در اينگونه مجالس و پرتابش براي ميهمانان و خواستارانش؛ ابلاغ ممنوعيّت كشتاش از طرف دولت و دزدكي كاشتن انها به صورت بسيار پراكنده و تكتك در ميان كِشتههاي ديگر مثل يونجه و گندم و...؛ البتّه كاملاً به نوستالژي پدربزرگ و حكايتهايش آگاهم (مقالهي محمد قائد در اين زمينه با عنوان «دربارهي نوستالژي» در كتاب دفترچهي خاطرات و فراموشي، اين حسّ و حال را خوب توصيف ميكند).
مادربزرگ عزيزم ميگفت از بس بچههايمان زياد بودند و پشتسرهم و شيربهشير، و از آن طرف كارها تمام نشدني و طاقتفرسا (از تميز كردن طويلهها تا دوشيدن شير گاو گوسفند و پختن و آماده كردن غذا و جارو كردن خاك و خُل خانه و حياط، و رفتن سر مزرعه براي جمع كردن نخود و لوبيا و ...، بردن غذا يا بين غذا يا عصرانه و چاي به صحرا، و ...) كمتر فرصت داشتيم كه به بچّهها هيچ نوع توجّهي داشته باشيم و از گريه و فريادشان اعصابمان كه به اندازهي كافي هميشه خُرد بود خُردتر هم ميشد، به همين دليل براي آرام كردنشان هر وعده تكهاي ترياك در مقداري شير يا چاي حل ميكردم و به خوردشان ميدادم تا آرام بشوند و بگيرند بخوابند تا به كارهايمان برسيم. جالب اينجا بود كه ميگفت: از شير گرفتن بچّهها آنقدر سخت نبود كه از ترياك گرفتنشان!
2 نظر:
ممنون از نوشتهتان!
جالب بود و خواندنی. حتی مرا وسوسه میکرد بروم تریاکی بشوم.
avval az tarighe searche "golhaye shar" = "golhaye ranj" inja residam !!! va hala ye alame chize dige in jelom hastan !!!!!!!!!!! ejiibe ejiibe ejiiiiiiiiiibe
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی